همه کس طالب یارند، چه هوشیار و چه مست همه جا خانه عشق است، چه مسجد چه کنشت
نه من از خانه تقوی بدر افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بِهَشت[1]
عالم سراسر صحنه عشق به حق است و گردش عالم در هوای عشق به محبوب است، تا شراره های آن کدامین را برگزینند و یکباره همه انانیت او را در دریای بیکران خود فانی سازد.
آتشی در دل دیوانه ما در زده ای
که چو دودیم همیشه به هوایت رقّاص[2]
و در این راه برخی مجذوب سالکند و گروهی سالک مجذوب، دسته اول هرچند به میزان قابلیت و استعدادی که دارند بر بلندای مقام شهود و کشف حجاب از معشوق نشسته اند و دست افشانی و پایکوبی در نقاب افکنی از چهره آن بت عیار دارند، ولی خبر از کریوه های راه و عقبات آن ندارند، تا هد هد دیگران در سلوک به قله سیمرغ باشند و راهبر سالکان به منزل دوست.
اما دسته دوم نیز برخی از طریق غیر شرعی و با ریاضات نامطلوب نرد عشق می بازند، هر چند ممکن است لنگ لنگان طی طریقی کنند و حتی بر عوالمی دست یازند و در نتیجه خوارقی از آن ها سر زند و یا اخباری از غیب اظهار کنند، ولی هرگز به مقصد نمی رسند و مصون از شهاب شیاطین و ابالسه جنی و انسی نیستند و طبعا راهبری و استادی آنان جز ضلالت و گمراهی نمی افزاید و تنها نام عاشق را به عاریت می کشند، و چه زیبا فرمود حضرت آیت الحق سید مهدی بحر العلوم در رساله سیر و سلوک در اوصاف استاد فقه اکبر:
«و اما استاد عام شناخته نمی شود مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظه تمامیت ایمان جوارح و نفس او، و زینهار به ظهور خوارق عادات و بیان دقایق و نکات و اظهار خفایای آفاقیه و خبایای انفسیه و تبدل بعضی از حالات خود به متابعت او فریفته نباید شد، چه اشراف بر خواطر و اطلاع بر دقایق و عبور بر ماء و نار و طی زمین و هوا و استحضار از آینده و امثال اینها در مرتبه مکاشفه روحیه حاصل می شود و از این مرحله تا سر منزل مقصود راه بی نهایت است[3]»،
نه هر چه چهره برافروخت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند[4]
و در این میان سالکان مجذوب و راست قامتان صدیقی هستند که سلوک کوی محبوب را از طریق مرضی او و در تحت ولایت اهل طه و یس طی می کنند، و از یکسو میهمان جذبات پیاپی محبوب اند و از سوی دیگر خود با طیّ مرحله به مرحله منازل عشق، با قدم به قدم عقبات آن آشنایند و ظرایف هر مرحله را نه علما که عینا و شهودا لمس کرده اند، و لذا در سفر چهارم معرفت نفس[5] و هنگام قافله سالاری سالکان و امامت مجذوبان، آنان را در لجّه های بحر معرفت بخوبی هدایت می کنند و کشتی وجودشان را به ساحل کوی محبوب می رسانند.
به کوی عشق منه بی دلیلِ راه قدم که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد[6]
و این همان طریق معهود کتاب الهی و پایبندی بر عهد ازلی است که خداوند از عالمان پیامان گرفت و در جای جای کتاب خود بر آن اشارت کرد؛ تا به آنجا که در همه نمازها مومنین را الزام نمود که هدایت به آن را از درگاه او مسئلت نمایند. «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ *صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِم»[7]
و سپس در رسال این تضمین به نفاحت انس فرمود:
«أُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقا» [8]
و لذا خداوند تنها طریق کشف حقیقت را حرکت در کاروان صدیقین و شهداء و صالحین به قافله سالاری انبیاء الهی(ع) می داند و تنها سالکانی لایق به جذبات خاص محبوبند که طریقت را دقیقا بر مبنای شریعت طی کنند و به حقیقت عالم و باطن فطرت توحیدی انسان، از طریق حرکت در صراط عمل به ظواهر احکام دین و کتاب خدا رسیده باشند. مرحوم آیه الله مولی حسینقلی همدانی، پرچمدار مکتب تربیتی که استاد سعادت پرور (ره) یکی از تربیت یافتگان آن بود، در نامه ای به یکی از شاگردانش اینگونه می فرماید:
«مخفی نماناد بر برادران دینی که به جز التزام به شرع شریف در تمام حرکات و سکنات و تحکمات و لحظات و غیرها، راهی به قرب حضرت ملک الملوک جل جلاله نیست، و به خرافات ذوقیه، کما دأب الجهال و الصوفیه -خذلهم الله جل جلاله-، راه رفتن لا یوجب الا بعدا. حتی شخص هرگاه ملتزم بر نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان به عصمت ائمه اطهار(ع) آورده باشد، باید بفهمد که از حضرت احدیت دور خواهد شد و هکذا در کیفیت ذکر بغیر ما وُرِد عن السادات المعصومین(ع) عمل نماید، بنائا علی هذا باید مقید بدارد شرع شریف را و اهتمام نماید هر چه در شرع شریف اهتمام به آن شده...» [9]
و چه زیبا فرمود حضرت آیت الحق سید مهدی بحر العلوم در رساله سیر و سلوک در اوصاف استاد فقه اکبر: «و اما استاد عام شناخته نمیشود مگر به مصاحبت او در خلأ و ملأ و معاشرت باطنیه و ملاحظه تمامیت ایمان جوارح و نفس او... |
حضرت استاد آیت الله علی سعادت پرور، که بحق شاگرد راستین این مکتب بود، در تحت تربیت استاد بزرگوارش حضرت آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایی(ره)، خود بدرستی این طریق را طی کرد و از یک طرف خاضعانه و بی سر و صدا و با سعه صدر و صبر و تحملی وصف ناپذیر، حتی تا روزهای پایانی عمر پر برکتش، از ایتام آل رسول(ص) و مشتاقان طریق محبوب با گرمی دستگیری می کرد، و از طرف دیگر در دستورات سلوکی به شدت اهتمام بر ثبات در صراط مستقیم شرع داشت و از اعوجاج و انحراف صوفی مآبانه و قطب گرائی سخت پرهیز می کرد.
اینک کتاب فخیم ترجمه «سرالإسراء فی شرح حدیث المعراج» پیش روی ما است و شاهدی بر تلاش آن بزرگ در تبیین سلوک الی الله بر طریق شرع و سیره مقام ولایت است.
حدیث مراج عصاره مکالمات پروردگار با محبوب خود و در حرم خاص الخاص لیله المعراج با خطابات انس «یا احمد، یا احمد» است. در این حدیث، شاگرد اول مدرسه عشق کوتاهترین و متقن ترین راه سلوک به سوی محبوب را از حضرت حق سوال می کند و پاسخ آن را برای امت خود هدیه می آورد و به تعبیر استاد در مقدمه کتاب، روایت معراج بیان مدارج سلوک در مدرس مدرسه عشق است که معلم آن حقیقت عالم و محبوب کل و شاگرد آن قطب دایره امکان و اشرف کائنات و خلیفة الرحمن حضرت ختمی مرتب محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است.
ویژگی این حدیث برای سالکین که آن را نسبت به سایر روایات اخلاقی ممتاز می نماید بیان تفصیلی مقامات مقربین و مخلصین درگاه احدیت از یک سو است، و در نتیجه در سراسر حدیث سخنی از جهنم و درکات آن وجود ندارد و همه جا سخن از مراتب اولیاء و صدیقین و شهدا در مشهد حق است، و از سوی دیگر، طریق سلوک، این راه پر خطر و عقبات آن بیان شده و لذا مورد عنایت مشایخ این طریق قرار گرفته و استاد علامه طباطبایی و نیز استاد سعادت پرور در جلسات اخلاقی خود آن را میخواندند و توضیح می دادند.
کتاب حاضر پرتوی از برکات آن مجالس است و خدا را شکر می کنیم که توفیق نشر آن را به موسسه احیاء کتاب عنایت فرمود، به امید آنکه ورق نوری در نامه اعمالمان در پیشگاه پروردگار و برگ زرینی در کارنامه این انتشارات باشد و از پروردگار خالق متعال مسئلت دارد تا توفیق نشر آثاری دیگر از این دست را، از ما دریغ نفرماید.