مقدمه استاد محمدتقی فیاض بخش بر کتاب منطق سنجش حدیث

طریقه مواجهه با احادیث توحیدی و ولایی


زمان حدودی مطالعه ۱۹ دقیقه / ۲۶ آذر ۱۴۰۱ / دبیرخانه موسسه/

طریقه مواجهه با احادیث توحیدی و ولایی

مقدمه استاد محمدتقی فیاض بخش بر کتاب منطق سنجش حدیث

از ابتدای طلوع خورشید اسلام تاکنون، جریانات و اشخاص مختلفی با انگیزههای گوناگون به مقابله با کلمه توحید و دشمنی با آن کمر بستهاند. هرچه نیروی اسلام بیشتر شد، دشمنیهای ظاهری و جنگهای رسمی و نظامی، جای خود را به خصومتهای باطنی و منافقانه در میدانهای فرهنگی و تربیتی داد؛ به نحوی که اگر در ابتدا جنگ در کارزاری به وسعت میادین درخور خود بود و دشمنان با نیزه و شمشیر به جنگ مسلمانان میآمدند، رفتهرفته کارزاری به وسعت تمام معانی و مفاهیم دینی برای نابودی اصل اسلام به راه افتاد. گستره این نبرد محدود به مبارزه صریح با اعتقادات مسلمانان و تشکیک در اصول و فروع دین نبود؛ بلکه در قالب دینپژوهی و اسلامخواهی و برداشتی نو از قرآن و عترت طاهره(ع) به تحریف دین پرداخت و در این میان، نوک تیز پیکان حمله، نه در تحریف کمّی آیات قرآن و بیانات اهلبیت(ع)، بلکه در تحریف معنوی و تغییر معانی و مفاهیم اسلامی از معانی اصیل خود صورت گرفت؛ به گونهای که اگر قرآن خوانده شود، معنایی نه آنگونه که مراد خداوند است، درک شود؛ بلکه قرآن در جهت امیال صاحبان زر و زور تفسیر شود.

در همان دهه اول پس از رحلت رسول خدا (ص)، با قدرتگرفتن دستگاه خلافت، سیاست منع کتابت و نقل حدیث پی گرفته شد، توحید و ولایت از عرصه کنار رفت، و یک دین مناسکی تهی از معنا بهجا ماند و ترویج یافت. اگرچه شیعیان با تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین(ع) و امامان(ع) تا حد زیادی از این معنازدایی گسترده در امان ماندند، اما درک اکثریت مسلمین را همان فهم ظاهری و مناسکی از شرع شکل داد. در ظاهر، آن اختلاف نخستین بر سر یکامر سیاسی بود، اما ریشه آن در تحریف جوهره دین، یعنی توحید و ولایت، رقم خورد؛ زیرا بهخوبی دریافته بودند که نیروی محرکه بالندگی اسلام، در نوع نگاه به مسئله ولایت و از آن زاویه، به توحید و امامت است؛ به همین خاطر، با تمام قدرت به جهتدادن آن دو در جهت خواستههای خود پرداختند و اولین ثمره محرومشدن جامعه مسلمین از آن ولایتِ به ظاهر سیاسی، دورماندن از جوهره دین و حقیقت قرآن بود.

فشار گسترده و شدید دستگاه خلافت و نیز درک سطحی مردم مانع از ترویج و تثبیت آن درک عمیق از مبانی اسلامی بود؛ این بدین معناست که آن معارف بلند، بر خلاف آموزههای ظاهری و به اصطلاح شرعی اسلام، چندان مجال عرضه در عرصه عموم را نداشت و باید به نحوی بیسروصدا در میان اصحاب خاص رد و بدل میشد. اگر یک حدیث در باب ظاهر نماز را بسیاری از راویان میتوانستند نقل و شرح و تفسیر کنند، در مقابل، حتی نقل یکحدیث در باب باطن نماز با مشقتهای فراوان صورت میگرفت؛ چه رسد به شرح و تفصیل معانی عمیق آن. همین مطلب چهبسا موجب بسیاری از ضعفهای ناشی از ارسال احادیث و انقطاع در سند آنان شده باشد؛ بنابراین لازم است میان موضوع احادیث و شیوه اعتبارسنجی آنها به نحوی مناسبت برقرار کنیم و احادیث حامل هر موضوع را به شیوه خاصِّ خود مورد مداقه قرار دهیم؛ نه آنکه شیوه برخورد ما با روایات توحیدی و اخلاقی، همانی باشد که در برخورد نسبت به روایات فقهی انجام میگیرد.

تقسیمبندی روایات

با دقت در فضای سیاسی حاکم بر زمان حضرات ائمه(ع) و مراتب برخورد خصمانه و موذیانه حاکمان طاغوت در تحریف دین، و با درکِ کلّی که از موضوعات اخبار و احادیث داریم، میتوانیم احادیث را از حیث موضوعشان و نحوه برخورد عمال ظلمه با آنها به چند دسته تقسیم کنیم:

اوّل: احادیث فقهی

بیاناتی که دربارۀ احکام ظواهر دین در امور فقهی، اعم از تعبدیات و توصلیات، از امامان(ع) صادر میشد و دشمن حساسیت کمتری نسبت به آنها داشت؛ هرچند در این امور نیز حضرات اهلبیت(ع) در مواردی تقیه میکردند، اما مبارزه جدی در عرصههای دیگر بود و بیان احکام فقهی میتوانست به عنوان یک نظر علمی مطرح گردد؛ خصوصاً در آغاز حکومت بنیالعباس و ظهور نحلههای دستآموز حکومتی، مکتب باقرین(ع) میتوانست بهعنوان یک نحله علمی در مقابل آنان مطرح شود.

دوم: احادیث اعتقادی

این قبیل بیانات عمدتاً حاوی آرا و نظراتی بودند که با عقاید مذاهب عامه در تمایز قرار میگرفتند؛ و حضرات ائمه(ع) اولاً، در بیان آنها احتیاط میکردند و ثانیاً، اصحاب در صورت نشر آنها به خطر افتاده و در مظان اتهام قرار میگرفتند. در این گیر و دار بدیهی است که میزان صدور چنین احادیثی از معصومین(ع) کمتر باشد و یا در صورت صدور، نقل آنها به طبقات بعدی دشوارتر شود و حتی به واسطه خفقان حکومتی ناممکن گردد. چهبسا مقدار قابل توجهی از این احادیث به واسطه ترس از دشمن از بین میرفت.

سوم: روایات بلند توحیدی

مرتبه سختتر، روایات و بیانات بلندی بود که بیانگر مطالب عمیق و رفیع اعتقادی در معارف توحیدی و ولایی بود. شمار این روایات به شدت کم است که عوامل آن را از منظر صدور روایت میتوان به شرح ذیل تقسیمبندی کرد:

الف) پایینبودن سطح فکر و دانش عموم مخاطبین رسول اکرم(ص) و اهلبیت(ع)؛ به گونهای که سؤال و طلب در فهم اینگونه روایات کمتر وجود داشت. اوضاع در زمان رسول اکرم(ص) چنین بود که اصحاب در کنار دریای علم بودند اما سؤالی نداشتند و مینشستند تا فرد تازهای از راه برسد و سؤال جدیدی مطرح نماید تا آنان از پاسخ حضرت بهره ببرند. بعد از نزدیک به سه دهه خفقان حاکم بر جامعه، در زمان امیرالمؤمنین علی(ع) فریاد «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[1] یا به سخره گرفته شد و یا تنها در میان اخصِ خواص پاسخ داده شد؛ هرچند که خطبات بلند حضرتش تنها در چهار سال حکومت آن امام(ع)، روشنگر راه اهل حق و نکتهسنجانی بود که به دنبال درک عمیقتری از توده مردم بودند؛ اما همان بیانات نیز در زمان حکومت امویان و مروانیان و عباسیان آنچنان مورد هدف قرار گرفت که شیعیان با دادن خونها و تحمل شکنجهها و زندانها بخش کوچکی از آن را به نسلهای بعد منتقل کردند. مجموعه جریان انحرافی، سطحینگری امت را در زمانهای حضرات ائمه معصومین(ع) به جایی رساند که اگر یکی از اصحاب سؤال دقیقی در امور اعتقادی میکرد، حضرات یا با تقیه و یا به صورت پنهانی و یا با زبان رمز پاسخ او را میفرمودند؛ به همین دلیل، حضرات ائمه(ع) معارف بلند را در قالب دعا یا زیارتنامه بیان میفرمودند و موسوعههای دعایی و زیارات بیانگر این روش در ارائه مکتب حق بود.

ب) وجود نحلههای فراوان و متشتّت پس از زمان صادقین(ع) به حدی تشتت فکری در جامعه ایجاد کرده بود و غوغای جدال بر سر موضوعات بینتیجهای از قبیل حدوث و قِدَم قرآن و یا طبقات عالم و مکان خداوند(جل جلاله) کار را به جایی رسانده بود که زمینه سؤالهای عمیق توحیدی وجود نداشت و یا کسی برای فهم مبناییترین اصول دینی (توحید و امامت) سراغ اهلبیت(ع) نمیرفت.

ج)   در این راستا برخی بیانات توحیدی ائمه(ع) در پاسخ و تقابل مطالب سخیف نحلههای مقابل بود؛ در نتیجه، سطح مطالب به حسب ظاهر در پاسخ به شبهات آنان بود و در همان حد و حدود مطرح میشد؛ مانند اینکه خلافت بعد از رسول خدا(ص) به اجماع امت است و یا با قهر و غلبه؟ اگر اولی است، حد و حدود آن چقدر است؟ و اگر دومی است، تکلیف چیست؟ اطاعت از مقهور یا قاهر؟ و مسئله امامت بر مسلمین و وجوب اطاعت از او، امری فقهی است یا اعتقادی؟ اصولا جایگاه امامت در منظومه دینی کجاست و دعوا بر سر تصاحب قدرت است یا امری دیگر؟

نتیجه چنین برخوردهای سطحی با مبناییترین مطالب دینی، از یکسو دامنه صدور روایات بلند توحیدی از سرچشمه وحی را محدودتر کرد و از سوی دیگر، تلاش علمای امامیه در نسلهای بعد را مصروف در پاسخگویی به شبهات سخیف قلمبهدستان عمال ظلمه نمود و زمینه تحقیق و تدوین و حفظ آثار محدود صادره از ائمه هدی(ع) در امور بلند ولایی و توحیدی را محدود و محدودتر نمود.

مجموعه این اوضاع کار را به آنجا رساند که توده مردم امام(ع) را در حد افراد عادی که انسانهایی وارسته و از نسل پیامبر(ص) هستند، میشمردند؛ در این جهانبینی، نقد امام و نه عمیقنگری در آن امری مطلوب است و چهبسا دانشمندانی باسوادتر و متقیتر از آنان نیز در میان توده مردم پیدا شوند که راسخ در علم بوده و لایقتر از مقام ولایت در امامت بر مسلمین باشند (شواهد این نگاه، در این تألیف نقل و روایت شده است).

چهارم: روایات مناقب اهلبیت(ع)

مراد از این بخش، روایاتی است که مراتب و مقامات اولیای الهی را در چینش نظام تکوین و تشریع بیان مینماید و اینکه تمشیت امور عالم از خداوند متعال تا ادنی مرتبه خلقت چگونه جریان مییابد؟ اگر مدبر کل، ذات باری متعال است و مراتب تدبیر و شفاعت عقلاً از طریق صادر اول و یا مقام خلافت جریان مییابد، مصداق آنها در همه عوالم کدامین موجودات شریف هستند و خلایق دائماً در شفاعت کبری درِ خانه چه کسانی را باید بکوبند؟ چنانکه در زیارت مطلقه حضرت سیدالشهدا(ع) که از وجود مبارک امامصادق(ع) صادر شده، عرضه میداریم:

«وَ بِکُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِکُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِکُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا وَ بِکُمْ یَکْشِفُ اللَّهُ الْکَرْبَ وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَیْثَ وَ بِکُمْ تَسِیخُ الْأَرْضُ الَّتِی تَحْمِلُ أَبْدَانَکُمْ وَ تَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِیهَا إِرَادَةُ الرَّبِ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ وَ الصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْکَامِ الْعِبَادِ...»

و در ادامه، امام(ع) بر قاتلان و غاصبان حقوق آنان لعنت میفرستد و میفرماید: «لُعِنَتْ أُمَّةٌ قَتَلَتْکُمْ وَ أُمَّةٌ خَالَفَتْکُمْ وَ أُمَّةٌ جَحَدَتْ وَلَایَتَکُم»[2].

بدیهی است که معرفی اولیای الهی در این مقام و لعن و نفرین بر مخالفین آنها برای دشمنان بسیار سخت و گران بود و طبعاً اینگونه روایات به دلیل حساسیت شدید دشمن در مبارزه با آنها، علاوه بر اینکه با زحمت و در خفا بیان میشد، در انتقال به نسلهای بعد نیز دچار آسیبهای جدیتر در اَسناد میگردید؛ و ائمه هدی(ع) ناچار بودند این معارف را در قالب زیارتنامهها و یا با لسان رمز بیان کنند؛ از این رو، تفسیر و تبیین آنها تنها در میان معدود شیعیان خاص صورت میگرفت و توده مردم از درک چنین مطالب بلندی محروم بودند.

با شدت گرفتن مبارزه دشمن، دو مشکل دیگر در انتقال روایات به وجود آمد: اولاً، باب روایات جعلی در مناقب دشمنان اهلبیت(ع) گشوده شد و رونق گرفت؛ ثانیاً، گروه غلات بیانات شرکآلود خود را در قالب روایات مناقبی عرضه مینمودند؛ در چنین فضایی بسیاری از روایات و راویان به اتهام غالیبودن کنار گذاشته شدند و این مقوله کار را در نقل و بسط بیانات ولایی اهلبیت(ع) سختتر میکرد. طبعاً هر مقدار مبارزه دشمن شدیدتر میشد، حضرات اهلبیت(ع) مطالب بلند توحیدی را کمتر بیان میکردند و یا در تقیه و با مخاطبان خاصّتری ارائه مینمودند؛ در نتیجه، زمینه نشر حدیث به سرعت کم شد و تأثیر بسزایی در ضعف سند روایات مربوطه داشت.

در این میان، دشمن نیز به دلیل حساسیت زیادی که به نقل مناقب اهلبیت(ع) داشت، با شدت به مقابله با اینگونه روایات میپرداخت و در نتیجه، نقل آنها به نسلهای بعد دچار ضعف سند میشد؛ زیرا روات عدول مشهور امامیه به دلیل دستور شدید اهلبیت(ع) به تقیه و کتمان اسرار، از نشر آنها به طور علنی خودداری مینمودند؛ به همین خاطر، انتقال آنها به نسلهای بعد یا منتفی بود و یا به صورت ناقص منتقل میگردید و یا فقط به اخص خواص ارائه میشد؛ این رعایتها عملاً زمینه از دست رفتن آنها را تقویت کرد.

پنجم: روایات حکومتی پیرامون اولیالامر و حق حاکمیت انحصاری ائمه(ع)

دسته دیگر، روایاتی است که دال بر انحصار حکومت الهی و امارت بر مردم در ید مقام ولایت و امامت بود. این روایات چون در تضاد کامل با منافع عُمّال ظلمه و حکومتهای جور بود، از همه جهت در محدودیت کامل قرار میگرفت؛ یعنی در صدور از مقام عصمت(ع) در نهایت قلّت بود و طبعاً در نشر آنها نیز محدودیتهای فراوان وجود داشت؛ از این رو، تعداد آنها اقلِّ قلیل گردید و نمیتوان انتظار اسناد قوی را از این روایات داشت. از سوی دیگر، باب روایات جعلی در جدایی دین از سیاست و یا وجاهت خلیفه مسلمین -ولو ظالم باشد و با زور و شمشیر و خونریزی و بدون اذن الهی حاکم شود- باز میشد؛ چنانکه در موسوعههای روایی عامه تصریح به این امر فراوان دیده میشود.

ششم: احادیث مرکب از مضامین روایات

سختترین مرتبه و نایابترین روایات، بیاناتی است که ترکیبی از مراحل قبل را در قالبهای اخلاق توحیدی و یا رابطه کاملاً نظاممند پیرامون اعتقاد به توحید، ولایت، اخلاق، و حکومت و امارت بر مردم را بیان میکرد؛ این روایات از یکسو بیش از همه مورد هجمه و منع حاکمان جور بود و از سوی دیگر، به دلیل مضامین بلند توحیدی،  از یک سو قابل درک برای مخاطبین عام نبود؛ و از سوی دیگر، خطرات سیاسی سختی را در نشر آن به دنبال داشت؛ طبعاً در موسوعههای روایی اینگونه روایات یا وجود ندارد و یا با اسناد تقطیعشده و مرسل و یا ضعیف نقل شده است.

نکته اساسی آن است که آنچه در مسئله ولایت فقیه و یا مباحث اخلاق توحیدی به آنها نیازمندیم، همین دست روایات است؛ در حالی که به دلیل مواضع مذکور، تعداد این روایات در نهایت قلّت و محدودیت قرار میگیرد و طبعاً سند آنها نیز دچار آسیبهای جدیتر میشود. این ضعف در همه ابعاد اینگونه روایات، اعم از اضطراب در الفاظ (به جهت رمزگوییها و استنساخهای پنهان و ضعیف) و نیز در وثاقت روات و یا استظهارات غیرتخصصی وارد میشود و دامنه توجه به آنها در میان علمای امامیه را کمتر میکند.

اکنون ما هستیم و بضاعت مزجات در تعداد و اسناد ضعیف روایاتی از قبیل مرتبه سوم تا ششم در موسوعههای روایی، و در عین حال، نیاز مبرم به استفاده از بیانات اهلبیت(ع) برای حل معضلات اعتقادی و یا اخلاق الهی و یا اثبات حد و حدود اختیارات ولی امر مسلمین و امور دیگری از این قبیل. اگر راه حلی برای این معضل پیدا نکنیم و به دلیل ضعف اسناد اینگونه بیانات در ادعیه و زیارات و روایات وارده، همه را کنار بگذاریم، چیز قابل توجهی از سخنان اهلبیت(ع) باقی نمیماند تا مَدرک امور مذکور باشد.

نگاهی دوباره به آثار ششمرتبه پیشین در ضعف و قوت سند روایات

اکنون به تحلیل دوباره پیرامون آثار مبارزات دشمنان در برخورد با روایات اهلبیت(ع) و نتایج آن در اعتبارسنجی بیانات صادره از مقام عصمت و ولایت(ع) میپردازیم:

در روایات سطح اول (روایات فقهی) مخالفت با احکام عامه هرچند فراوان است، اما به دلیل ابتلای شیعیان و مراجعات مکرر به اصحاب حضرات ائمه(ع)، حجم آنها نسبتاً زیاد و اهتمام به حفظ و دقت نظر در آنها فراوان میباشد؛ و از سوی دیگر، چون دامنه عقل در استنباط احکام فقهی محدود است، به ناچار تنها راه فهم حکم الهی، استظهارات قرآنی و روایی است و مبنای استنباط حکم خداوند(جل‌جلاله)، باید دقت در سند و اطمینان به صحت صدور آن از معصوم(ع) باشد؛ به همین دلیل، علمای سلف در ضبط و نقل اینگونه روایات اهتمام فراوان داشتند و میراث گرانقدر روایات فقهی شیعه با اطمینان بیشتری به نسلهای بعد منتقل شد .

روایات اعتقادی و مضامین بلند توحیدی و یا ولایی که سخن در آنها از عوالم ملکوت و معاد و یا چگونگی سریان توحید و ولایت در عالم است؛ بدیهی است چنین روایاتی -چنانکه اشاره شد- از ابعاد گوناگون در بیان امام(ع) و حفظ و انتقال آنها به نسلهای بعد دچار مضیقه شوند؛ سطح فکر کوتاه مخاطبین و نبود ذهنهای مستعد در درک درست مضامین آنها از یکسو و نادانی ناقلان در درک معانی بلند آنها و یا متهمشدن به غلو از سوی دیگر، حساسیت در حفظ و انتقال آنها به نسلهای بعد را کم کرد. این عوامل در کنار محدودیتهای شدید اهلبیت(ع) بعد از امیرالمؤمنین علی(ع) در بیان روایات اینچنینی و نیز مبارزه جدی حکام جور با نشر اینگونه بیانات موجب شد که چنین مطالبی یا به صورت رمزگونه از مقام عصمت صادر شود و در نتیجه، باب برداشتهای گوناگون و احتمال وجوه مختلف را در روایات توحیدی باز کند، و یا اگر این روایات به طور صریح بیان میشد، در نقل آنها به تعداد بسیار معدودی بسنده میشد. در نتیجه، اولاً تعداد ناقلان در اینگونه روایات محدودتر میشد و ثانیاً حراست ائمه(ع) در ذکر آنها به افراد معدود نیز شدیدتر میگشت؛ چنانکه روایات باقرین(ع) خطاب به جابر جعفی یکی از این شواهد است. مجموع آنچه اشاره شد، زمینه ضعف اسناد اینگونه احادیث را قویتر میکند و در نسلها و طبقات بعدی، این ضعف با شدت بیشتری آشکار میشود.

این امر در بیان روایات گروه پنجم و ششم به اوج خود میرسد؛ یعنی روایات پیرامون مقام و مرتبه امامت در نظام تکوین و تشریع، و ارتباط این مقام در قالب خلیفةالله با پروردگار از یکطرف و تمشیت امور عالم و تدبیر خلایق از سوی دیگر که آیات قرآن را تفسیر مینماید، آنچنان با منافع طبقه حاکم در تضاد قرار میگیرد که نهتنها راوی، بلکه همه سرمایه علمی و دودمان او را به آتش میکشد؛ به این دلیل است که فلاسفه شیعه و خصوصاً عارفان وارسته امامیه در تبیین این مقامات اولیای الهی و ارتباط آن با مسائل اجتماعی و یا اخلاق توحیدی دچار مضیقه شدید شدند و ناچار به استفاده از روایاتی بودند که هرچند دچار ضعف سند بود، اما ادله عقلی و قرائن لبّی مؤید مضامین بلند آنها بود.

نتایج

ماحصل آنچه بیان شد، دائر این مدار است که در مواجهه با احادیث توحیدی و ولایی بلند نمیتوان و نباید صرفاً به طریقه رجالی متعارف عمل نمود؛ زیرا سرشت این احادیث از لحاظ صدور، نقل، سند و یا استنساخهای ضعیف در طول تاریخ پرفراز و نشیب شیعه، سرشتی متفاوت با احادیث فقهی دارد. از همین رو، سرنوشتی که این احادیث در طول تاریخ از سرگذراندهاند نیز متفاوت بوده است. پس باید به دنبال راهی دیگر برای اعتبارسنجی این احادیث بود؛ خصوصاً که در مسائل اعتقادی و توحیدی، بخش عمدهای از موارد به مدد دلایل عقلی و قرآنی قابل طرح و پیگیری است و اساساً اصرار بر صحت سند، چنانکه در طریقه رجالی مطرح است، چندان در میان نیست؛ چون اصرار بر این طریقه، عملاً بسیاری از معارف بلند مندرج در احادیث ضعیف را از موضوعیت انداخته و برکنار میکند و محققین را از آنها محروم میسازد.

کسی که خود را متعاطی علم اهلبیت(ع) میشمارد و در مقام خواننده کلمات ایشان میایستد، همواره باید متذکر چند نکته اساسی باشد؛ تذکری که به عنوان یک اصل و باور خطیر، مراقبتی دائمی میطلبد:

اولاً، بداند آنچه اهلبیت(ع) در قالب عبارات و کلمات عرضه میکنند، مخصوصاً در اسرار توحید و ولایت و عوالم ملکوت، خبر از اسراری میدهد که فینفسه دشوار و خطیر است؛ نه صرفاً اقامه برهان بر آن حقایق، و یا ارائه صورتبندی منسجم، بلکه حتی فهم و حمل آن به حدی پیچیده است که تنها مؤمنین خاص توان حمل آن را دارند؛ چنانکه امام باقر(ع) به جناب مفضّل فرمودند:

«إنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ».[3]

«همانا سخنان ما سنگین و بسیار پیچیده است؛ توان حمل و فهم آن را ندارد مگر فرشته مقرب یا رسول خدا یا مؤمنی که خداوند متعال قلب او را برای ایمان آزموده باشد».

ثانیاً، در نظر داشته باشد که بیانات مقام عصمت(ع)، مفسّر دین و باطن قرآن است و اگر فهم آنها برای همگان میسر نیست، ردکردن آنها کدورتی سخت در پی دارد و در نتیجه، نباید به سرعت کنار گذاشته شود؛ چهبسا به دست اهلش برسد و آنان معنای دقیقی از توحید را از آن روایت استفاده کنند. امامباقر(ع) فرموده است:

«إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ أَجْرَدُ ذَکْوَانُ وَعْرٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ فَإِذَا سَمِعْتُمْ مِنْهُ شَیْئاً وَ لَانَتْ لَهُ قُلُوبُکُمْ فَاحْتَمِلُوهُ وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ وَ إِنْ لَمْ تَحْتَمِلُوهُ وَ لَمْ تُطِیقُوهُ فَرُدُّوهُ إِلَى الْإِمَامِ الْعَالِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(ع) فَإِنَّمَا الشَّقِیُّ الْهَالِکُ الَّذِی یَقُولُ: وَ اللَّهِ مَا کَانَ هَذَا؛ ثُمَّ قَالَ: یَا جَابِرُ إِنَّ الْإِنْکَارَ هُوَ الْکُفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ».[4]

«همانا سخنان ما سنگین و بسیار پیچیده است؛ در آن، حقیقت به صورتی عریان و بیپیرایه حاضر است و تنها مؤمنان تیزهوش توان فهم آن را دارند؛ اگر چیزی از این کلمات را شنیدید و دل شما نسبت به آن گشاده و نرم بود، آن را بفهمید و حمل کنید و خداوند را بر نعمت این گشادهدلی و این فهم سپاسگویید! و اگر تاب فهم آن را نداشتید، آن را به امام عالمی از آلمحمد(ع) واگذارید! همانا اهل شقاوت و تباهی است آن که به هنگام نفهمیدن حدیثی بگوید: «به خدا سوگند! چنین نیست و معنای حدیث غلط است»؛ ای جابر! همانا انکار، کفر به خدای عظیم است».

این احادیث شریف هشداری به امت اسلام است که مضمون احادیث رسیده از امامان معصوم(ع) چیزی نیست که به سادگی بتوان با خطکشهای دمدستی آن را حد زد و صحیح و سقیم آن را با علوم رسمی تعیین کرد؛ بلکه دستیابی به معنای این کلمات، یک اجتهاد تمامعیار علمی و خصوصاً نزاهت عملی میطلبد؛ و در نهایت، تنها عنایت خاص و هدایت ایصالی امام(ع) را میطلبد تا آن معنای «صعب مستصعب» را برای مؤمنین خالص روشن کند و مضمون صحیح آن را در دل او بنشاند. امامصادق(ع) فرموده است:

«اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِیعَتِنَا بِقَدْرِ مَا یُحْسِنُونَ مِنْ رِوَایَاتِهِمْ عَنَّا، فَإِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِیهَ مِنْهُمْ فَقِیهاً حَتَّى یَکُونَ مُحَدَّثاً؛ فَقِیلَ لَهُ: أَ وَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُحَدَّثاً؟ قَالَ: یَکُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحَدَّثٌ».[5]

«مراتب شیعیان ما را به میزان روایاتی که به نیکی از ما نقل میکنند، بشناسید! زیرا کسی از آنان را فقیه نمیشماریم مگر آنکه محدَّث باشد. خدمت امام(ع) عرض شد: آیا مؤمن هم محدَّث میشود؟ حضرت فرمود: مؤمن [به درجهای میرسد که] حقایق به او فهمانده میشود؛ و آن کس که به او فهمانده میشود، محدَّث است».

کسی که در مقام تفقّه و تحقیق در احادیث حضرات اهلبیت(ع) قرار میگیرد، گویا این مقام را احراز نمیکند تا وقتی که محدَّث شود و برخوردار از افاضات خاص صاحبان حقیقی آنها گردد.

«عَنْ أَبِی الصَّامِتِ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ ذَکْوَانُ ذَکِیٌّ وَعْرٌ لَا یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لَا مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ؛ قُلْتُ: فَمَنْ یَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ؟ قَالَ: مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا الصَّامِتِ! قَالَ أَبُو الصَّامِتِ: فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً هُمْ أَفْضَلُ مِنْ هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةِ».[6]

«ابوصامت از امامصادق(ع) نقل میکند که حضرت فرمود: همانا سخن ما دشوار و بسیار پیچیده است؛ در عین حال، شریف و والا و پاک است؛ کسی را یارای حمل آنها نیست، نه ملک مقرب و نه پیامبری مرسل و نه مؤمنی آزموده. ابوصامت [تعجب میکند و] میپرسد: پس چه کسی توان حمل این دسته از بیانات شما را دارد؟ حضرت فرمود: هرکس که ما بخواهیم ای اباصامت! ابوصامت میگوید: [از این بیان حضرت] چنین برداشت کردم که خداوند متعال بندگانی والاتر از آن سه دسته دارد».

با نظر به روایاتی که مفسّر این معنا هستند، روشن میشود که مراد، همان هدایت ایصالی پروردگار است که قلم را متوجه مضمون و حقیقت بیان معصوم(ع) مینماید. غرض آنکه، در طول تاریخ خونین شیعه بسیاری از روایات توحیدی و ولایی به دلیل مضامین پیچیدهای که داشتند، یا توسط عمال جور نابود شدند و یا به اتهام انتساب به غلات، از دایره توجه و نقل در اصول شیعه کنار رفتند و کتابهای آنان از دست رفت و یا به دلیل تقیّه روات، سلسله اسناد آنها ذکر نشده و یا از طریق ضعیف و مجهول نقل گردید. در نتیجه، تعداد کمی از آنها که به نسلهای بعد رسید، با مشکل ضعف سند و یا ارسال روبرو گردید. بنابراین، اگر مضمون بلند روایتی که دچار ضعف سند است روشن نبود، نباید به سادگی از آن گذشت و با استناد به ضعف سند یکباره از آن صرف نظر کرد؛ بلکه با کمک قرائن لُبّی و عرضه به قرآن و سایر روایات مربوطه، تلاش در حل پیچیدگیهای آن نمود؛ چنانکه علمای سلف -مانند شیخالطائفه(ره)- با طرح اخبار علاجیه و سایر قرائن، تلاش در حل معضلات روایی داشتند (شواهد این امر در کتاب پیش رو ذکر شده است).

همه این مطالب لازم میآورد تا در خصوص منطق سنجش حدیث یکبازنگری انجام گیرد و مضمون حدیث نقش اساسی در آن سنجش ایفا کند. به عبارتی، اعتبار حدیث در سند آن خلاصه نشود و آنچه ماهیت اصلی حدیث بر آن متکّی است -یعنی مضمون آن- مورد اهتمام بیشتر قرار گیرد. تحقیق پیش رو قدمی -هرچند کوچک- در راستای این بازنگری است، و به دنبال پیشنهاد راهی است که در عین حفظ ضوابط علمی و عقلانی در مطالعه حدیث، از این گنجینه پُر رمز و راز ولایی نهایت استفاده را به عمل آوریم و از مطاوی آن بیبهره نمانیم. امید آنکه مفید فایده افتد.

در پایان لازم است از جناب آقای میررکنی که تلاش شایانی در راه تامین این هدف مصروف داشتند قدردانی نماییم. امید آنکه این قبیل زحمات مورد  عنایت صاحب مقام ولایت قرار گیرد؛ ان شاءا... .

محمدتقی فیاضبخش

۱۴ آذرماه ۱۴۰۰

 

 


[1]. نهجالبلاغة، ص280.

[2]. «به واسطه شماست که زمین درختانش را برویاند و میوههایش را بیرون آورد و آسمان باران و روزیاش را نازل نماید؛ به واسطه شماست که خداوند ناراحتی و آشوب را برطرف فرماید و باران فروبارد؛ به واسطه شما زمینی که حامل بدنهای شماست و کوههایش به وسیله لنگرهای آن مستقر گردد، تسبیح میگوید؛ خواست پرودگار در تقدیر امورش به سوی شما فرود آید و از خانههای شما صادر میگردد و صادرشونده از شماست آنچه از احکام بندگان مشروح بیان شده؛ ملعون باد امتی که شما را کشت و امتی که با شما مخالفت کرد و امتی که با ولایت شما جحد و جنگ کرد!»؛ الکافی، ج9، ص312.

[3] . بصائر الدرجات، ج‏1، ص22 .

[4]. همان.

[5]. وسائل الشیعة، ج‏27، ص149.

[6]. بصائر الدرجات، ج‏1، ص22.

 

پیوندهای مرتبط:

مقدمه مولف کتاب

کتاب منطق سنجش حدیث را می توانید از اینجا تهیه نمایید.

‌مطالب مرتبط