بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی محمد و آله الطیبین الطاهرین؛ استاد و پیر محدثین، جناب شیخ صدوق(ره) کتاب شریف «معانیالاخبار» را با احادیثی بسیار آموزنده آغاز میفرماید؛ احادیثی که شایسته است هر نوشته حدیثی بدانها آغاز شود:
«عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) یَقُولُ: أَنْتُمْ أَفْقَهُ النَّاسِ إِذَا عَرَفْتُمْ مَعَانِیَ کَلَامِنَا، إِنَّ الْکَلِمَةَ لَتَنْصَرِفُ عَلَى وُجُوهٍ، فَلَوْ شَاءَ إِنْسَانٌ لَصَرَفَ کَلَامَهُ کَیْفَ شَاءَ وَ لَا یَکْذِبُ».
«شما فقیهترین مردمید تنها وقتی که معنای کلمات ما را دریابید و بشناسید. همانا سخن به وجوه مختلفی انصراف دارد؛ آدمی اگر بخواهد، میتواند در باب هرچیز سخن گوید و در عین حال، مرتکب کذب و دروغ نشود».
فراز اول این حدیث شریف گویای جهت کلی و غایت علوم و مطالعات حدیثی است؛ آنچه در مواجهه با حدیث آموزنده است، نه صورت و لفظِ آن، بلکه معنا و مضمون آن است. خواندن هر حدیث یک درگیری معنایی سترگ و یک مجاهدت درونی است که معنای بودنِ آدمی را تحتالشعاع خود قرار میدهد؛ چراکه اساساً صدور قول امام(ع) برای تحقق این درگیری است؛ بنابراین هر مطالعهای بر روی احادیث ائمه هدی(ع)-که معلمان ربّانی بشریتاند- مادامی که نسبتش را با این درگیری معنایی و مضمونی روشن نکرده باشد، باید بیربط و بیجهت قلمداد شود. آنچه حدیث را حدیث کرده و میکند، آنچه تراث معصومین را به تراث بیبدیل معصومین بدل میکند، و آنچه ما را محتاج رجوع به این تراث ذیقیمت میکند، همانا مضامین بلند و مفاهیم عالیِ آن است. حضور این مضامین است که این کلمات را به مرقات ایمان بدل ساخته، و از برای آن، دوستانی فراهم ساخته و دشمنانی تراشیده است؛ و اما دومین حدیثی که جناب صدوق؟ره؟ کتابش را بدان ابتدا فرموده، این روایت است:
«عَن بُرَیْدٍ الرَّزَّازِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّه(ع) قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): یَا بُنَیَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّیعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ وَ مَعْرِفَتِهِمْ فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِیَ الدِّرَایَةُ لِلرِّوَایَةِ وَ بِالدِّرَایَاتِ لِلرِّوَایَاتِ یَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ إِنِّی نَظَرْتُ فِی کِتَابٍ لِعَلِیٍّ(ع) فَوَجَدْتُ فِی الْکِتَابِ أَنَّ قِیمَةَ کُلِّ امْرِئٍ وَ قَدْرَهُ مَعْرِفَتُهُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یُحَاسِبُ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِی دَارِ الدُّنْیَا».
«برید رزّاز از امامصادق(ع) روایت میکند که ایشان فرموده است: حضرت امامباقر(ع) فرمود: ای پسرم! منزلت و مرتبه انسان شیعه را از مقدار روایت و معرفتش بشناس! چراکه معرفت، همان درایت در روایت است؛ و با همین درایت در روایات است که مؤمن به عالیترین درجات ایمان ترقی میکند؛ من در کتاب علی(ع) چنین دیدم که قدر و منزلت هرکس به اندازه معرفت اوست؛ همانا خداوند تبارک و تعالی مردمان را به میزانی که در دنیا به ایشان عقل عطا فرموده، محاسبه میکند».
حضرت باقر(ع)در این حدیث شریف، روایت و معرفت را در کنار هم بهکار میبرند؛ گویا روایت، طریق معرفت میباشد. حضرت(ع) در ادامه با تأکید بر تعبیر «درایت» خاطرنشان میکنند که درگیری با ظواهر کلمات اهلبیت(ع) در نهایت راه مؤمن را باز نمیکند، بلکه آنچه که راهگشاست و سیر ایمانی مؤمن را روشن و منور میکند، درایتِ در روایت است؛ یعنی تأمل و درگیری بر سر مضمون و معنای احادیث.
چنانکه گذشت، جناب صدوق؟ره؟ کتاب «معانیالاخبار» را با ذکر این احادیث آغاز فرمود و در خودِ این نامگذاری هم تأکیدی است بر آنکه نقطه اصلی درگیری خواننده حدیث، درگیری بر سر معنا و مضمون حدیث است، و نه صرفاً ظاهر و صورت حدیث، یا نکات تاریخی و نسخهشناختیِ حول حدیث و امثال آن.
در این ایام با توسعه و در عین حال تخصصیتر شدن مطالعات حوزه حدیث، پیشرفتهای چشمگیری در عرصه نسخهشناسی و تاریخپژوهی حدیث رخ داده است. در این میان، این خطر بهطور عمومی احساس میشود که متعاطیان علمالحدیث دهها و هزاران موضوع حول تاریخ حدیث و نسخههای کتب حدیثی را دنبال کنند، اما تدبر در معانی اخبار -به نحوی که آن اخبار مایه علوّ ایمانی محقِّق شود- را وانهاده و از آن غافل شوند. نکته بسیار خطیر آنجاست که با چنین طرحی از علمالحدیث، فقط این محقِّقِ علمالحدیث نیست که از معانیِ ایمانی کلمات ائمه هدی(ع) محروم میماند، بلکه به مرور، اساساً در عرف آکادمیک و حتی حوزوی، حدیث به جای آنکه همچون نردبان ترقی به مدارج عالی توحید قلمداد شود، صرفاً به عنوان یک متن فقهی، یا یک گزارش تاریخی به رسمیت شناخته میشود؛ کلام نورانی معصوم(ع) که حامل عالیترین حقایق توحیدی است، بدل به ماده خام پژوهشهای تاریخی میشود و در هیاهو و معرکه آرای اهل فنّ ندای بلند توحیدیاش مکتوم و پوشیده میماند؛ تا جایی که حتی در اعتبارسنجی حدیث -که یکی از محورهای مطالعه حدیث به طور عام است- اصل مضمون مغفول واقع شده، صرفاً بر سر قرائن دیگری از جمله روات و منبع حدیث بحث و نظر صورت میگیرد؛ حال آنکه اصل قضاوت دستآخر باید بر سر مضمون باشد؛ چه، اصل جوهره حدیث و وجه تعیینکننده حدیث، مضمون آن است. نگارنده بر آن است که نظر داشتن به مضمون حدیث، سازنده کلّ منطقِ خواندن و سنجیدن حدیث است و دیگر امور همگی در پرتو این نگره قابل استفاده و واجد حجیت خواهند بود.
این نوشته البته به دنبال برآوردهساختن کلیه این ملاحظات و تذکرات نیست؛ از این رو، نام کتاب را «ملاحظاتی حول منطق سنجش حدیث» انتخاب کردیم، و نه اصلِ «منطق خواندن حدیث»؛ اما به نظر میرسد که همین «ملاحظات» هم دستکم میتواند قدمی در این مسیر باشد؛ یعنی با کاربست آن رویکرد درباره منطق خواندن حدیث به طور کلی، به سراغ ملاحظاتی حول مقوله خاص نقدالحدیث و اعتبارسنجی احادیث رفتهایم. توضیح آنکه، چنانکه گذشت، یکی از نتایج کمتوجهی به مواجهه مضمونی با احادیث، خود را در مقوله اعتبارسنجی احادیث جلوهگر ساخته؛ شیوهای که قرینه مهم «مضمون» را کنار میگذارد و صرفاً به مطالعه سندی و منبعی حدیث اکتفا میکند. متن پیشِ رو -در مسیری که در ادامه خواهد آمد- به دنبال طرد و تصحیح این سوءتفاهم است.
در فصل اول این نوشته نسبت به اوضاع تاریخی -که بستر نقل و ثبت احادیث شیعه بوده است- دیدی کلّی با تأکید بر موانع و دشواریها ارائه شده است. در فصل دوم «مضمون و معنای خبر» را -که بهمثابه یکی از مهمترین قرائن در مطالعه حدیث مطرح شده است- پیش کشیدهایم. در این مسیر بدون آوردن شاهدمثالها و ورود به مناقشات جزئی، تلویحاً طریقه رجالی به نقد کشیده شده و آن شیوه، نابسنده معرفی شده است.
تلاش بر این بوده است که این مسیر بهدرستی و با رعایت جوانب علمی پیموده شود. امید است که محقّقان ارجمند و فاضل عرصه علوم حدیث و تاریخ، بعد از مطالعه این نوشته، به لطف و کرم خویش نگارنده را نسبت به نقایص و کاستیهای احتمالی این اثر آگاه نمایند.
البته در این راستا تذکری هم لازم است؛ اول آنکه این نوشته نه یک کتاب علمی- پژوهشی به شیوه مصطلح، بلکه در اصل یک متن آموزشی است؛ اگرچه خالی از صورتبندیهای نو و بدیع از مسائل علوم حدیث هم نیست. برای حفظ آن سویه آموزشی، سعی شده است خواننده تا حد امکان در فهم مطلب پشتیبانی شود؛ به همین منظور، تمام گزارشات مورد استشهاد خود را عیناً در متن آوردهایم و از ارجاع صِرف پرهیز کردهایم؛ همچنین در تمامی موارد، ترجمه روان تمام عبارات عربی آورده شده است. نیز در نقاطی که خواننده ممکن است محتاج دانستن مطلبی شود که در دل خود متن مجال توضیح آن پیدا نشده، یا در پاورقی آن مطلب را توضیح دادهایم و یا برای آشنایی خواننده منابع مختصر و مفیدی را پیشنهاد کردهایم. همچنین برای سهولت در پیگیری و جمعبندی مطالب، قسمتهایی را تحت عنوان جمعبندی یا نتیجهگیری در میان برخی فصول و بخشها در نظر گرفتهایم.
در برخی موارد ارجاع به مقالات داوریشده علمی- پژوهشی و کتبی که بهعنوان رساله علمی در مجامع علمی پذیرفته شدهاند را بر ارجاع به برخی مصادر اصلی ترجیح دادهایم؛ این تصمیم دو دلیل داشته است: اولاً، مقالهای که یکبار توسط محقّقین امر داوری شده باشد، بر برداشت مستقیم از یک مصدر قابلیت اتکای بیشتری دارد؛ ثانیاً، در بسیاری از مواقع، از یک گزارش تاریخی یا یک موضع اصولی که در یک متن کلاسیک و اصیل آمده، تفاسیر و تقریرات گوناگونی در میان است، و ما در متن خود به یک تفسیر خاص نظر داشتهایم؛ بنابراین لازم بود که به مقاله یا کتابی که آن تفسیر خاص را ارائه کرده، ارجاع دهیم و نه صرفاً به اصل آن گزارش تاریخی یا متن اصولی و درایی؛ در این حالت نهتنها ارجاعندادن به اصل مصادر از اعتبار پژوهش نمیکاهد، بلکه دقت و اتقان پژوهش را بیشتر میکند.
اصل نگارش این اثر از ابتدا با راهنماییها و تحت اشراف حضرت استاد محمدتقی فیاضبخش ممکن شد، و نگارنده اصلاً به دلالت ایشان دست به قلم برد. اکنون با اعتراف به نقایص و کاستیهای احتمالی این نوشته، نگارنده امیدوار است شکر قدری از راهنماییهای آن وجود ذیجود را به جا آورده، و در سیر کلی این متن مقصود ایشان را برآورده باشد. نیز لازم میدانم از مرحمت ایشان در نگارش مقدمه این پژوهش قدردانی نمایم؛ آنچه در نوشته ایشان به چشم میخورد، فراتر از چیزی است که پژوهش پیش رو عهدهدار آن بوده؛ اما در عین حال همان موضعی است که روح کلی این پژوهش را شکل داده است. امید است آن موضع در پژوهشهای حدیثی و رجالی بعدی از سوی دیگر محققّان بهتر و دقیقتر دنبال بشود.
برادر گرامی حجتالاسلام محمد عبادیفر بعد از پایان یافتن نگارش این کتاب، آن را با دقت خواندند و هم از حیث محتوایی و هم از حیث زبان و بیان، نکات ارزندهای را به نگارنده گوشزد کردند. این نکات در بیشتر موارد اعمال شد و در اعتلای متن اثر موثر افتادند، به این جهت از ایشان تشکر میکنم. در پایان لازم میدانم از مدیر محترم مؤسسه جلوه نور علوی(ع)، جناب آقای محمدعلی فیاضبخش، که مقدمات و پشتیبانیهای لازم برای تألیف و تنقیح و نشر این اثر را عهدهدار شدند، تشکر و قدردانی نمایم.
«به خدای تعالی پناه میبرم از شرّ طغیان قلم و نیّت فاسده و مقصود باطل!»
و الحمدلله اولاً و آخراً و ظاهراً و باطناً
حمیدرضا میررکنی بنادکی
تهران، 19 دی 1400
پیوندهای مرتبط:
مقدمه استاد فیاضبخش بر کتاب ملاحظاتی درباره منطق سنجش حدیث
کتاب منطق سنجش حدیث را می توانید از اینجا تهیه نمایید.