من در بین ادعیه مثل مناجات شعبانیه ندیده ام.
«ماه شعبان براى این است که همان مهیا بودنى که می خواهید مهمانى بروید، خودتان را مهیا می کنید و سر و ظاهرتان را، سر و صورتتان را یک قدرى فرق می گذارید با آن وقتى که در خانه هستید. در ضیافت خدا، ماه شعبان براى مهیا کردن این افراد است، مهیا کردن مسلمین است براى ضیافت خدا، ادبش آن مناجات شعبانیه است. من ندیده ام در ادعیه، دعایى را که گفته شده باشد همه امام ها این دعا را مى خواندند، در دعاى شعبانیه این هست؛ اما من یادم نیست که در یک دعاى دیگرى دیده باشم که همه ی ائمه(ع) این را مى خواندند. این مناجات شعبانیه براى این است که شما را، همه را مهیا کند براى «ضیافة اللَّه». »[1]
مناجات شعبانیه، عظیمترین منبع معارف الهی
«[در] این سه ماه رجب و شعبان و ماه مبارک رمضان، برکات بسیار نصیب انسان، انسانهایی که می توانند استفاده کنند از این برکات، شده است. البته مبدأ همه مبعث است و دنبال او تمام جهاتی که هست. در ماه رجب، مبعث بزرگ و ولادت مولا علی بن ابیطالب ـسلام اللّه علیه ـ و بعض ائمه ی دیگر، و در ماه شعبان ولادت حضرت سیدالشهدا -سلام اللّه علیه ـ و ولادت حضرت صاحب ـارواحنا له الفداءـ و در ماه مبارک، نزول قرآن بر قلب مبارک پیغمبر اکرم بوده است. و شرافت این سه ماه در زبانها و در بیانها و در عقلها و در فکرها نمی گنجد. و از برکات این ماهها ادعیه ای است که وارد شده است در این ماهها. ما امروز در ماه شریف شعبان واقع هستیم، و مناجات شعبانیه از بزرگترین مناجات و از عظیمترین معارف الهی و از بزرگترین اموری است که آنهایی که اهلش هستند می توانند تا حدود ادراک خودشان استفاده کنند.
عناوین مسائل الهی و مسائل عرفانی، عناوین سهلی است که هرکس گمان میکند که این عناوین را فهمیده است؛ و امور استدلالیۀ برهانیه هم در عین حالی که دقیق است، لیکن سهل الادراک است. بعد از قیام برهان، به دنبال او رساندن حاصل این عناوین و نتیجه ی برهان به قلب مشکل تر است، که ایمان گفته می شود به آن، و چه بسا که اصحاب برهان به این مرتبه ی ایمان نرسیده باشند. این یک مسئله ای است که باید با تلقینات و تکرار و ریاضات به قلب رساند. شما ملاحظه می کنید که به حسب ضرورت، یک کسی که مرده است، از او به انسان ضرری وارد نمی شود، لکن الاّ بعض اشخاص، دیگران اگر چنانچه در یک قبرستانی باشند و کسی نباشد یا با یک مرده ای همجوار باشند در غسال خانه و تنها باشند، می ترسند؛ برای اینکه آن برهان و ضرورت عقلی به دل نرسیده است. آن معنایی که عقل ادراک کرده است -ضرورت هم دارد- لکن به دل نرسیده است، لکن آنهایی که مثلاً مرده شور هستند و سر و کار دارند با مرده ها، از باب اینکه تکرار شده است این مطلب پیششان، به قلبشان رسیده است و آنها خوفی ندارند.
در مسائل اسلامی هم و مسائل عقلی هم همین طور هست. چه مسائلی عقلی هست که با برهان، با برهان قوی ثابت است، لکن در انسان تأثیر نکرده است، برای اینکه نتیجه ی برهان به عقل رسیده است، لکن به قلب وارد نشده است، ایمان به آن نیست، عقل او را ادراک کرده است، لکن قلب ایمان به او نیاورده است.
مطالبی که در این مناجات شعبانیه مطرح شده فوق ادراک ماست
و چه بسا مسائل عرفانی که در قرآن و این مناجات های ائمه ی اطهار - سلام اللّه علیهم - و همین مناجات شعبانیه مسائل عرفانی هست که اشخاص، فلاسفه، عرفا تا حدودی ممکن است ادراک کنند، بفهمند عناوین را، لکن آن ذوق عرفانی چون حاصل نشده است، نمی توانند وجدان کنند. آیه ی شریفه در قرآن: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»[2] خوب، مفسرین، فلاسفه در این باب صحبت ها کردند، لکن آن ذوق عرفانی کم شده است. «اِلهی هَبْ لِی کَمالَ الاْنْقِطاعَ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصَارَ قُلُوبِنا بِضِیاء نَظَرِها اِلَیْکَ حَتّی تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصیرَ اَرواحَنا مُعَلَّقَهً بِعِزّ قُدْسِکَ اِلهی وَاجْعَلْنِی مِمَّنْ نادَیْتَهُ فَاجابَکَ وَ ناجَیْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ...»[3] اینها عناوینشان را خیال می کند انسان، -خوب، ما هم می دانیم- نه عارف و نه فیلسوف و نه دانشمند نمی توانند ذوب کنند چی هست مسئله. مسئله ی «فَصَعِقَ لِجَلالِکَ» که مبدأش قرآن است: «و خَرَّ موسی صَعِقاً»[4]، مسئله ای است که انسان گمان می کند که خوب افتاد غش کرد، «صَعِقَ» یعنی غش کرد، اما این غش چی بوده است؟ غش حضرت موسی(ع) چی بوده است؟ این مسئله ای نیست که غیر موسی(ع) بفهمد. یا: «دَنی فَتَدَلّی» را، این مسئله ای نیست که غیر آن کسی که «دُنُوّ»[5] پیدا کرده است بتواند فهم کند، ادراک کند، ذوب کند. یا همین جملاتی که در این مناجات بزرگ است و بعض جملات دیگری که در آن هست، مسائلی است که به حسب ظاهر سهل است و واقعاً ممتنع است. ریاضات بسیار میخواهد تا انسان بتواند بفهمد که «ناجَیتَه» [با فتح تا] نه «ناجیتُه» [با ضم تا]، «ناجَیتَه» این چی است؟ خدا با آدم مناجات می کند، چی است مناجات؟ چه خواسته اند ائمه(ع)؟
من دعایی غیر از این ندیده ام که همه ی ائمه(ع) آن را خوانده باشند.
این از دعاهایی است که من غیر از این دعا ندیدم که روایت شده است همۀ ائمه این دعا را، این مناجات را می خواندند، این دلیل بر بزرگی این مناجات است که همه ی ائمه(ع) این مناجات را می خواندند. چی بوده است این؟ بین آنها و خدای تبارک و تعالی چه مسائلی بوده است؟ «هَبْ لِی کَمالَ الاْنْقِطاعِ اِلَیْکَ» کمال انقطاع چی است؟ «وَ بِیَدِکَ لابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرّی»[6]، آدم به حسب ظاهر می گوید خوب، همه چیز با اوست. اما وجدان این مطلب که هیچ ضرری به ما نمی رسد الا به دست اوست، هیچ منفعتی نمی رسد الاّ به اوست، اوست ضارّ و نافع، اینها چیزهایی است که دست ماها از آن کوتاه است. و دعا کنید که خدای تبارک و تعالی به ما توفیق بدهد که در این ماه شریف و ماه شریف رمضان از این مسائل هم یک حظی ولو یک جلوه ی کوچکی در دلها و قلب های ما واقع بشود، و لااقل مؤمن به این بشویم که قضیّۀ «صَعِقَ» چه قضیه ای است. مؤمن به این بشویم که مناجات خدا با انسان چی هست. مناجات را مؤمن بشویم به آن، انکار نکنیم، نگوییم اینها حرف های درویشی است. همه ی این مسائل در قرآن هست به نحو لطیف و در کتب ادعیه ی مبارکه ی ما که از ناحیه ی ائمه ی هدی(ع) وارد شده است، همه ی این مسائل هست، نه به آن لطافت قرآن، لکن به نحو لطیف. آن هم و همه ی اشخاصی که بعدها این اصطلاحات را به کار برده اند -فهمیده و نفهمیده- از قرآن و حدیث گرفتند، و ممکن است که اصل مسندش هم درست ندانند؛ البته به حقیقت اش هم کم آدمی است که می تواند پی برد تا چه رسد به اینکه ذایقه ی روح بچشد این را. چشیدن ذائقه یک مسئلۀ فوق این مسائل است.[7]
تا خویشتنى به وصل جانان نَرسى...
آنکه کمال -هر چه باشد- مىطلبد، عشق به کمال مطلق دارد نه کمال ناقص. هر کمال ناقص محدود به عدم است و فطرتْ از عدمْ تنفّر دارد. طالب علم، طلب علم مطلق مى کند و عشق به علم مطلق دارد و همچنین طالب قدرت و طالب هر کمال. به فطرت، انسان عاشق کمال مطلق است و در کماله اى ناقص آنچه مى خواهد کمالِ آن است نه نقص، که فطرت از آن مُنزجِر است، و حجاب هاى ظلمانى و نورانى است که انسان را به اشتباه مى اندازد. شاعران و مدیحه سرایان گمان مى کنند مدح فلان امیر قدرتمند یا فلان فقیه دانشمند را مى کنند، آنان مدح و ثناى قدرت و علم را مى کنند نه به طور محدود، گرچه گمان کنند محدود است. و این فطرت امکان تبدیل و تغییر ندارد «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّهِ ذلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ.» و تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و «خَرْق حُجُب» حتّى حُجُب نورى را نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالى. در مناجات مبارک شعبانیّه مىخوانى: «اِلَهى هَبْ لى کَمالَ الْاِنْقِطاعِ اِلَیْکَ وَ اَنِرْ اَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِیاء نَظَرها اِلَیْکَ، حَتّى تَخْرِقَ اَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ اِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَة وَ تَصیرَ اَرْواحُنا مَعلَّقة بِعزِّ قُدْسِکَ. اِلهى وَ اجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیتَهُ فَاَجابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَناجَیْتَه سِرّاً».
این کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودى و هر چه و هر کس، و پیوستن به او است و گسستن از غیر، و هِبهای الهى است به اولیاى خُلَّص، پس از «صَعْق» حاصل از جلال که دنبال گوشه ی چشم نشان دادن او است.
«وَ لاحَظْتَهُ...» و ابصار قلوب تا به ضیاءِ نَظْره ی او نور نیابد، حُجُب نور خرق نشود و تا این حُجب باقى است، راهى به معدن عظمت نیست و ارواح تعلُّق به عزّ قدس را درنیابند و مرتبت تَدَلّى حاصل نیاید «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى.» و ادنى از این، فناى مطلق و وصول مطلق است.
صوفى! زره عشق صفا باید کرد عهدى که نمودهاى وفا باید کرد
تا خویشتنى به وصل جانان نَرسى خود را به رهِ دوست فنا باید کرد.
نجواى سرّى حق با بنده ی خاص خود صورت نگیرد، مگر پس از «صَعْق» و «اندکاک جَبَل» هستى خود، رَزَقَنا اللّهُ وَ اِیّاکِ.
دخترم! سرگرمى به علوم حتى عرفان و توحید اگر براى انباشتن اصطلاحات است -که هست- و براى خود این علوم است، سالک را به مقصد نزدیک نمىکند که دور مىکند. «العلم هو الحجاب الاکبر»؛ و اگر حقجویى و عشق به او انگیزه است که بسیار نادر است، چراغ راه است و نور هدایت.
«اَلْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللّهُ فى قَلْبِ مَنْ یَشاءُ»[8] و براى رسیدن به گوشهاى از آن تهذیب و تطهیر و تزکیه لازم است، تهذیب نفس و تطهیر قلب از غیر او، چه رسد به تهذیب از اخلاق ذمیمه که رهیدن از آن بسیار مجاهده مى خواهد، و چه رسد به تهذیب عمل از آنچه خلاف رضاى او -جلّ و علا- است، و مواظبت به اعمال صالحه از قبیل واجبات که در رأس است و مستحبات به قدر میسور و به قدرى که انسان را به عُجب و خودخواهى دچار نکند.
دخترم! عُجب و خودپسندى از غایت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است.
اگر اندکى به عظمت خلقت به اندازه اى که تا کنون بشر با همۀ پیشرفت علم به شمّه اى از آن آگاه شده است تفکر شود، حقارت خود و همۀ منظومه هاى شمسى و کهکشان ها را ادراک مى کند و عظمت خالقِ آنها را اندکى مى فهمد و از عُجب و خودبینى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نماید. در قصه ی حضرت سلیمان نبى اللّه -علیه السلام- مىخوانیم آن گاه که از وادى نَمل مىگذرد: «قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ.»[9] نمله، سلیمان نبى(ع) با همراهانش را به عنوان «لاَ یَشْعُرُونَ» توصیف کند و هُدهُد به او مىگوید: «أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ.»[10] و کوردلان نطق نَمله و طیر را نمى توانند تحمل کنند، چه رسد به نطق ذرات وجود و آنچه در آسمانها و زمین است که خالق آنان مى فرماید: «...إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ.»[11] انسان که خود را محور خلقت مى بیند -هر چند انسان کامل چنین است- در نظر سایر موجودات معلوم نیست چنین باشد، و بشر رشد نیافته چنین نیست «مَثَلُ اَلَّذِینَ حُمِّلُوا اَلتَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ اَلْحِمارِ.»[12] این مربوط به رشد علمى به استثناى تهذیب است و در وصف او «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[13] آمده است.
دخترم! پیامبران مبعوث شدند تا رشد معنوى به بشر دهند و آنان را از حجاب ها برهانند...[14]
مطالب مرتبط:
فایل صوتی بیانات امام درباره مناجات شعبانیه
فایل صوتی بیانات امام درباره فضیلت ماه شعبان