مراقبه بر حریمداری الهی
خداوند متعال راه کمال را با دو بال خوف و رجا بیان میفرماید: <نَبئّ عِبَادِى أَنىّ أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ 49 وَ أَنَّ عَذَابىِ هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ>[1]؛ سیره اهلبیت(ع) در ادعیه و مناجاتها دائما حرکت بین خوف و رجا بوده است؛ تا به آنجا که خداوند(جل جلاله) در سوره مبارکه دهر که سراسر پیرامون مناقب و مقامات خمسه طیبه(ع) در قیامت است، هر دو مقام را در کنار هم ذکر مینماید؛[2] از این رو، سالک باید در آغاز راه با «نردبان خوف» منازل ابتدایی را طی کند؛ زیرا نفس او مدتها آزاد بوده و لازم است با مراقبات خوفی کنترل شود؛ چنانکه آیات نازلشده در سالهای آغازین بعثت نبوی(ص) نیز بیشتر با هشدارها و اشارات به جهنم و عذاب الهی بود و امت اسلام را اینگونه تحت تربیت قرار داد.
«خوف» تعدیلکننده روحیات انسان است. معمولا انسانها دارای روحیه امیدواری هستند و همین امید، مایه حرکت آنان به سوی اهداف بلند است؛ اما در سلوک الی الله اگر سالک تنها با قدم رجا حرکت کند، چون نفس هنوز استعداد کامل در دفع شیطان را ندارد، به سرعت تحت اغوای او قرار میگیرد و شیطان و نفس اماره با خدعه و نیرنگ و به امید عفو الهی، او را تشویق به گناه میکنند. غرض آنکه آنچه میتواند مانع از افراط در رجا شود، «خوف» است. آیات زیادی در قرآن کریم به این مقوله اختصاص یافته است و خداوند سبحان با توصیف عذابهای جهنم، انسانها را از افتادن در ورطۀ «افراط در رجا» بیم میدهد تا گرفتار تلبیس شیطان نشوند و جرئت ارتکاب محرمات را پیدا نکنند.
انواع خوف
مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی(رض) در بیان انواع خوف چنین فرموده است: به یکاعتبار خوف را مىتوان به ناقص و معتدل و زائد وصف نمود:
- خوف ناقص، خوفى است که دل را به درد آورد و اشک را جارى سازد؛ ولى در مقابل محرمات و شهوات نتواند مانع انسان شود و آدمى را بر مجاهده و انجام عبادات برانگیخته نسازد. هرگاه آیه یا روایتى در وصف جهنم و شدت عذاب آن بشنود، بگرید ولی پس از مدتی اثر آن از بین برود. عامۀ مردم چنین هستند و این خوف ناقص است و به خاطر ضعف اثر آن، وجودش مثل عدم آن است.
- خوف معتدل، خوفى است که انسان را به انجام اعمال نیک و تقوا و جهاد با نفس برانگیزاند. این خوف در همۀ درجات آن، نافع و سودمند و براى آن، ثوابهاى فراوانی است.
- خوف زائد، خوفى است که به یأس و ناامیدى منتهى شود و آدمى را از عمل بازدارد و یا اینکه به مرگ و هلاکت انسان و یا اخلال عقل او منجر شود. از تمام اقسام این خوف، نهى شده است؛ چون خوف، فینفسه از فضائل نیست تا هرچه بیشتر شود، بهتر باشد؛ بلکه خوف یکنقص است و اگر مىبینیم که در زمرۀ فضائل قرار گرفته، به خاطر این است که به واسطۀ آن، نقص مهمترى رفع مىشود. اگر این خوف از حد خودش تجاوز کند و نتواند در رفع آن نقص دیگر، کارساز باشد، قبیح خواهد بود.[3]
اولین مرتبه خوف، مراقبه بر شهادت
اولین مراقبه از مراقبات خوفی، مراقبه بر شهادت است؛ بدین معنا که سالک توجه به این مطلب داشته باشد که همۀ موجودات در مرتبه خود دارای شعور هستند و اعمال او را رصد میکنند؛ پس در روز قیامت به نفع یا ضرر او شهادت میدهند. آیات فراوانی در قرآن از شهادت موجودات در روز قیامت و یا تسبیح و تقدیس آنان در همین دنیا خبر میدهند و بیانگر درک و شعور و سمع و بصرداشتن همه موجودات -حتی جمادات- در قبال وقایع اطراف آنان هستند: <تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم>[4]؛ بنابراین انسان باید مراقب باشد و بداند که تمام موجودات در حکم دوربینی هستند که اعمال او را ثبت و ضبط میکنند. در این میان، بعد از خداوند یکتا چند گروه -به تناسب مقام و مرتبهای که دارند- شاهدان بر ظاهر اعمال و اعتقادات انسان هستند که باید ترقب آنان در این مرحله مورد توجه قرار گیرد:
- اولیای الهی (رسول اکرم(ص)، اهلبیت(ع) و مؤمنین خاص)؛
- فرشتگان عوالم ملکوت؛
- دو ملک نگهبان هر فرد و کاتبان اعمال؛
- اعضای بدن؛
- زمانها و مکانها.
شهادت خداوند متعال
اولین مراقبی که شاهد تمام امور آشکار و پنهان انسانهاست، خداوند علّامالغیوب است: <لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ>[5]؛ حال که در آسمانها و زمین به اندازه ذرّهاى، امور بر او پوشیده نیست، سزاوار است انسان همواره متوجه حضور حق تعالی در همۀ لحظات زندگی خود باشد و بداند که خداوند(عز و جل) حتی به نیات او نیز واقف و عالم است؛ توجه دائمی به این امر، به سرعت روح سالک را تلطیف میکند. سالک اگر به شاهد و ناظربودن خداوند در همه لحظات زندگی خود توجه داشته باشد، هرگز از صراط مستقیم منحرف نمیگردد و توجه به ترقب الهی، نگهدار او در همه مواقف زندگی است: <أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهید>[6].
شهادت اولیای الهی(ع)
گروه دیگری که شاهد اعمال انسان هستند و در صحنۀ محشر و در پیشگاه الهی به آنچه دیدهاند، گواهی خواهند داد، اولیای الهی و مؤمنین خاص میباشند. قرآن کریم فرموده است: <وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون>[7]؛ رسول اکرم(ص) و مؤمنین شاهد اعمال انسان هستند. به تعبیر روایات، مهمترین مصداق «مؤمنون» در آیه شریفه، اهلبیت عصمت و طهارت(ع) هستند: «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَى شِیعَتِنَا وَ شِیعَتُنَا شُهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ وَ بِشَهَادَةِ شِیعَتِنَا یُجْزَوْنَ وَ یُعَاقَبُونَ»[8]؛ و شیعیان خاص نیز به تبعیت از معصومین(ع)، شاهد و گواه اعمال هستند.
شهادت ملائکه
گروه بعدی، ملائکهای هستند که به امر الهی ناظر و شاهد اعمال انسانها هستند و ریز و درشت، خوب و بد اعمال آنها را ثبت و ضبط مینمایند: <ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ>[9]؛ کلمهای از دهان انسان بیرون نمیآید، مگر اینکه مراقبی «عتید» بر او نظارت دارد. «عتید» یعنی کسی که در آمادگی کامل قرار دارد؛[10] به تعبیری، او ذرهای در انجام وظیفه خود کوتاهی نمیکند و نمیتوان در برابر او عذر و بهانه آورد.
در روایتی از امامصادق(ع) پرسیدند: چرا خداوند که خودش عالم غیب و شهود است، ملائکه را بر انسانها گماشت تا شاهد اعمالش باشند؟ حضرت فرمود: خداوند با این کار دو هدف را دنبال نموده است: اولا، ملائکه را به بندگی خود گماشته است؛ ثانیا، انسانها وقتی حضور ملائکه را درک کنند و مراقب باشند، مواظبت بیشتری بر دستورات و نواهی الهی خواهند داشت و اطاعتشان شدیدتر میگردد.[11]
خداوند(عزوجل) دربارۀ فرشتگان نگهبان میفرماید: <وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظینَ 10 کِراماً کاتِبین 11 یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُون>[12]؛ بدانید که فرشتگانی حافظ بر شما هستند که هم اعمال شما را مینویسند و هم شما را حفظ میکنند؛ این فرشتگان بسیار باشخصیت هستند و هر آنچه میکنید، میدانند. «کِرام» یعنی کسی که برخوردش کریمانه است؛ به همین خاطر است که اگر گناهی از انسان سر بزند، ملک سمت راست به ملک سمت چپ میگوید: چند ساعتی صبر کن تا شاید توبه کند.[13]
آیتالله میرزا جوادآقا ملکى تبریزى(ره) دربارۀ این دو ملک میفرماید: شب که انسان میخوابد، ملائکه موکّل بر انسان، او را براى نماز شب بیدار مىکنند؛ چون انسان اعتنا نمىکند و دوباره میخوابد، باز او را بیدار مىکنند؛ دوباره میخوابد اما باز هم او را بیدار مىکنند؛ این بیدارىها از روى مصادفه و اتّفاق نیست، بلکه بیدارىهای ملکوتى است که به وسیلۀ فرشتگان انجام میگیرد؛ اگر انسان استفاده کرد و برخاست، آنها تقویت و تأیید مىکنند و روحانیّت میدهند؛ وگرنه متأثّر و کسل میگردند؛ اگر از خواب برخاستید و آن ملائکه را ندیدید، حداقل به آنها سلام کنید و دعا کنید و تحیّت و تکریم بگویید و تشکّر نمایید![14]
شهادت اعضای بدن
نزدیکترین موجودات به خود انسان، اعضای بدن او هستند که شاهد رفتار و نیات او میباشند. کسی نمیتواند این حقیقت را انکار کند که هر عملی انجام دهد با همین اعضای ظاهری (دست، گوش، چشم، بینی و دیگر جوارح) است. همین دهان، دست، چشم و پای انسان ناظر و مراقب او هستند. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: <الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون>[15]؛ ای انسان! اگر در دنیا آزاد بودی که هر حرفی را بزنی، امروز این اجازه را به تو نمیدهیم و به دهانت مُهر میزنیم؛ در عوض، دست و پایت را به سخن در میآوریم تا بر ضد تو شهادت دهند. در آیهای دیگری میفرماید: <وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ>[16]؛ در روز قیامت، پوست انسانها علیه آنها شهادت میدهد؛ آنها به پوستشان میگویند: چرا بر ضد ما شهادت میدهید؟ پوستها میگویند: خدایی که همۀ موجودات را گویا کرد، ما را به سخن درآورده است.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در روایتی پیرامون شهادت اعضای بدن و حضور ملائکه نگهبان میفرماید: «اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ وَ عُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ لَا تَسْتُرُکُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَیْلٍ دَاجٍ وَ لَا یُکِنُّکُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاج»[17]؛ «ای بندگان خدا! بدانید که خداوند بر شما نگهبانان و رصدکنندگانی از خودتان قرار داده است؛ یعنی دست و چشم و همۀ اعضای بدن انسان، شاهد اعمال و رفتار او هستند. اینها چشمهایی از جوارح شما هستند؛ و حافظانی صادق (ملائکه نویسنده) که اعمالتان را دقیق ثبت میکنند و حتی تعداد نفسهایتان را نیز مینویسند؛ بدانید که نه شب بسیار ظلمانی و نه درهایی که قفل شده باشند، شما را از آنها نمیپوشانند». کسی که این حقیقت را نصبالعین خود قرار داده است، اصلاً بدون مراقبه نمیتواند پلک بزند! اگر ما توجه داشته باشیم که تمام عالم دوربینهایی هستند که ظاهر و باطنمان را کنترل و ثبت میکنند، دیگر یکلحظه نیز بدون مراقبه رفتار نمیکنیم.
علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه بیستویکم از سورۀ مبارکه فصلت میفرماید: شهادت به لحاظ عقلی و شرعی، زمانی مورد قبول است که شاهد، مجرم و جرم را دیده باشد؛ یعنی اگر شخصی بخواهد در دادگاه به دزدبودنِ کسی شهادت بدهد، نمیتواند بر اساس حدس و استدلال خود شهادت دهد؛ تنها در صورتی شهادتِ شخص مورد قبول است که خودش به چشم خود دیده باشد که مثلا فلانی کیف را از جیب وی بیرون آورده است؛ زیرا شهادت، یعنی «شهود» و «حضور». ایشان بر اساس این حقیقت که شهادت باید حسی باشد، میگوید: اگر ما در احکام اعتباریِ فقهی قائل به این هستیم که شاهد باید موردِ شهادت را رؤیت کرده باشد تا شهادتش مورد قبول باشد، پس چگونه میتوان پذیرفت که خداوند در روز قیامت -که روز شهادت اکبر است- شهادتِ گوش، پوست، چشم و حتی جمادات را بپذیرد؛ درحالیکه اینها ظاهرا دارای شعور نیستند و هیچ درکی از امور خارجی ندارند؟! بنابراین ثابت میشود که تمام موجودات عالم، صاحب شعور و ادراک هستند؛ در غیر این صورت، شهادتشان هیچ ارزشی نخواهد داشت؛ پس، از این آیه و آیات مشابه آن روشن میشود که تمام موجودات عالم هماکنون علم به اطراف خود دارند و حتی به باطن انسان نیز آگاه هستند.
شهادت زمان و مکان
شاهدان بعدی، زمانها و مکانها هستند که در قیامت گواه اعمال ما خواهند بود. در روایتی، امامصادق(ع) میفرماید: «مَا مِنْ یَوْمٍ یَأْتِی عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِکَ الْیَوْمُ یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا یَوْمٌ جَدِیدٌ وَ أَنَا عَلَیْکَ شَهِیدٌ فَقُلْ فِیَّ خَیْراً وَ اعْمَلْ فِیَّ خَیْراً أَشْهَدْ لَکَ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَإِنَّکَ لَنْ تَرَانِی بَعْدَهَا أَبَداً»[18]؛ هیچ روزی بر بنیآدم نمیگذرد مگر اینکه آن روز به انسانها میگوید: ای انسان! من روزِ جدیدم و بر علیه تو شهادت خواهم داد! حواست را جمع کن که در ظرفِ امروز، سخن و عملت نیکو باشد تا من در روز قیامت به نفع تو شهادت بدهم؛ بدان که وقتی امروز گذشت، دیگر تا ابد مرا نخواهی دید! یعنی مبادا امروز و فردا کنید که عقب خواهید افتاد.
در جوامع روایی، روایات متعددی در باب زمین و مکالمات آن با میت، نقل شده است؛ مثلاً در حدیث معراج خداوند به رسول خدا (ص) میفرماید: وقتی مؤمن از دنیا میرود، محراب و سجاده و تسبیح و مهر و مکان نماز او در فراقش گریه میکنند.[19]
به تصریح آیات قرآن کریم، تمامی موجودات عالم دارای شعور و درک هستند و همگی تسبیحگوی حق متعالند: <إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ>[20]؛ انسانی که گرفتار حجاب غفلت و گناه شده است، توان شنیدن این تسبیح موجودات را ندارد.
«ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم
با شما نامحرمان ما خامُشیم»[21]
بسی جای تعجب است که با وجود این شاهدان کریم و محترم، انسان شرم نکرده و مرتکب گناه میشود؛ حال آنکه اگر همراه او یککودک خردسال باشد، به راحتی دست به انجام خطا و گناه نمیزند.
«در مقامی که کنی قصد گناه
گر کند کودکی از دور نگاه
شرم داری ز گنه درگذری
پرده عصمت خود را ندری
شرم بادت که خداوند جهان
که بود واقف اسرار نهان
بر تو باشد نظرش بیگه و گاه
تو کنی در نظرش قصد گناه»[22]
وای بر او که از یککودک حیا میکند و در حضورش مرتکب گناه نمیشود اما همین گناه را در حضور خدای علّامالغیوب و اولیای الهی انجام میدهد! امام راحل در تعبیری زیبا فرمود: عالم محضر خداست؛ در محضر خدا، معصیتِ خدا نکنید![23]
نکاتی پیرامون این مراقبه
محور این مراقبه توجه به شهود شاهدان در عوالم ملکوت است و توجه به اینکه همه اعمال انسان را خداوند و اولیای الهی و سایر شاهدان دائماً مشاهده میکنند و روزی این مشاهده را به او نشان میدهند؛ برای اینکه این امر برای او کاربردی شود، یک یا چند اربعین بنا را بر این بگذارد که در تمام اوقات روز و افعال روزمرهاش توجه به دو ملک مراقب سمت چپ و راست خود داشته باشد؛ و اینکه دو شاهد رقیب و عتید ناظر رفتار، گفتار و کردار او هستند تا کوچکترین ثواب یا لغزش او را ثبت کنند و در این کار، هیچگونه اهمال و اغماضی به خرج نمیدهند؛ پس مبادا فعلی از انسان سر بزند که خلاف ادب در محضر پروردگار باشد و موجب سرافکندگی بنده در درگاه محبوب گردد. در چنین مراقبهای نه فقط فعل گناه، بلکه مکروه نیز در قاموس سلوک بیادبی محسوب میشود. انسان باید دائما به خود نهیب بزند که آیا شرم نمیکنی در محضر خداوند و اولیای الهی و ملائکه موکل بر خود، حریم ادب را حفظ نمیکنی؟!
پس از مدتی، برای بالارفتن مقام خوف، انسان باید بر شهادت ملک سمت چپ به عنوان نماینده مالک خازن دوزخ تمرکز نماید و در این دوران فقط به عدل الهی بیندیشد و به خود وعده رحمت و مغفرت الهی را ندهد تا حالات خوف و بکا در درگاه الهی برای او حاصل شود و به شدت از گناهان و حریم آنها اجتناب ورزد تا ملکه تقوا در او راسخ شود و سپس وارد مراقبه بر مرگ -به دستور استاد و بنابر نظر ایشان- شود.
اهداف این مراقبه عبارتند از:
- تقویت مقام خوف در سالک؛
- ورع در شبهات و حریمداری محرمات الهی؛
- اهتمام جدی بر ترک معاصی با شرم از مشاهده ملکوتیان؛
- توجه دائمی به حضور دو ملک و نامه اعمال خود.
از سویی دیگر، لازم است به نکات ذیل نیز توجه شود:
-
در این مرحله، ملکهشدن در عمل -نه نیت- دارای اهمیت است؛ و مهم این است که به حضور دو ملک توجه شود؛ نه اینکه به ماهیت و چگونگی آنها توجه گردد؛ زیرا چهبسا این توجه منجر به وسواس و خروج انسان از توجه اصلی شود.
-
مطالبی که در این مراقبه ذکر میشود، جنبه نظری دارد و عمل به این دستورات باید به ترتیب و زیر نظر استاد باشد؛ استاد وقتی ببیند آثارِ عمل در هر مرتبه در شاگرد ظاهر شده است، مرحله بعدی را به او خواهد گفت. عمل خودسرانه به این دستورات ممکن است موجب فشار بیش از حد به شخص گردد. اهلبیت(ع) نیز از فشارآوردن غیرمتعارف به نفس، نهی میفرمودند.[24]
-
محاسبه در این مرحله باید دقیقتر از مراحل قبل باشد؛ بدین صورت که به نامۀ عمل و درج گناهان در آن توجه داشته باشد و در صورت مشاهدۀ کاستی در اعمال استغفار نماید و شرمسار باشد.
-
در هنگام محاسبه روزانه و در هنگام شب میزان مراقبه خود را بسنجد و به مقدار کوتاهیهایی که کرده است، استغفار نماید.
[1]. الحجر، 49 و 50.
[2]. <وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلىَ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا 8 إِنمَّا نُطْعِمُکمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنکمُ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا 9 إِنَّا نخَافُ مِن رَّبِّنَا یَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا>؛ الانسان، 8-10.
[3]. اسرارالصلوة، ص۲۲۹.
[4]. «آسمانهاى هفتگانه و زمین و هرکس که در آنهاست، او را تسبیح مىگویند؛ و هیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او مىگوید، ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید؛ یقیناً او بردبار و بسیار آمرزنده است»؛ الإسراء، 44.
[5]. سبأ، 3.
[6]. فصلت، 53.
[7]. «و بگو: عمل کنید به زودى خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید، و به زودى به سوى داناى نهان و آشکار بازگردانده مىشوید؛ پس شما را به آنچه همواره انجام مىدادید، آگاه مىکند»؛ التوبة، 105.
[8]. «امامصادق(ع) فرمودند: ما گواهان بر شیعیانمان هستیم و آنان گواه بر مردماند؛ و به گواهی شیعیان ما، سایر مردم ثواب و عقاب میبینند»؛ فضائلالشیعة، ص14.
[9]. «هیچ سخنى را به زبان نمىگوید، جز اینکه نزد آن براى نوشتن و حفظش، نگهبانى آماده است»؛ ق، 18.
[10]. «العَتِیدُ: هو الحاضر المتهیّأ بالفعل»؛ التحقیق، ج8، ص25.
[11]. بحارالأنوار، ج5، ص323.
[12]. الإنفطار، 10-12.
[13]. ر.ک: الکافی، ج2، ص429.
[14]. معادشناسى، ج7، ص167.
[15]. یس، 65.
[16]. فصلت، 21.
[17]. نهجالبلاغة، ص222.
[18]. الکافی، ج2، ص523.
[19]. «یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّ الْأَرْضِ لَتَبْکِی عَلَى الْمُؤْمِنِ إِذَا مَاتَ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً»؛ الأمالی (للطوسی)، ص535.
[20]. «هیچ چیزى نیست مگر اینکه همراه با ستایش، تسبیح او مىگوید ولى شما تسبیح آنها را نمىفهمید»؛ الإسراء، 44.
[21]. مثنوی معنوی، ص359.
[22]. هفتاورنگ جامی، سبحةالابرار، بخش 76.
[23]. صحیفه امام، ج13، ص461.
[24]. «قالَ أَبو عَبْدِ اللَّهِ(ع): اجْتَهَدْتُ فِی الْعِبَادَةِ وَ أَنَا شَابٌّ، فَقَالَ لِی أَبِی(ع): یَا بُنَیَ دُونَ مَا أَرَاکَ تَصْنَعُ فَإِنَّ اللَّهَ(عزوجل) إِذَا أَحَبَّ عَبْداً رَضِیَ عَنْهُ بِالْیَسِیرِ»؛ «امامصادق(ع) فرمود: زمانی که نوجوان بودم، تلاش زیادی در عبادت به خرج میدادم؛ روزی پدرم(ع) به من فرمود: ای پسرم! کمتر از این عمل کن! زیرا خداوند(عزوجل) اگر بندهای را دوست بدارد، به عمل کم او راضی میشود»؛ الکافی، ج2، ص87.