شب آخر یا لحظه ی وداع
اولاً، در مراقبات ماه رمضان اشاره شد که ایام و ماه های سال نیز مانند همه ی موجودات عالم عقل و شعور دارند و شاهد بر اعمال انسان ها هستند و در قیامت بر له یا علیه افراد گواهی می دهند. طی دستورات رؤیت هلال ماه رمضان گذشت که از قبل به استقبال این ماه برویم و از خداوند درخواست نماییم که ماه رمضان را برای ما ماه امنیت و سلامت قرار دهد و ما را میزبانانی اهل برای این ماه قرار دهد. و لذا مرحوم سید توصیه می کند که اگر جزو کسانی هستیم که با این ماه مبارک همراه بوده ایم، در شب آخر ماه مانند دو رفیق شفیق که قصد جدا شدن از یکدیگر را دارند، با اندوه و حزن با ماه رمضان وداع کنیم و با زبان حال و قال از این ماه مبارک جدا شویم که چه بسا دیدار بعدی به قیامت بیافتد.
ثانیاً، همان طور که اغلب اعمال ماه مبارک در شب های آن است، وقت خداحافظی با این ماه عزیز نیز در شب آخر است؛ چنان که در روایت منقول در اقبال نیز تصریح بر این مطلب شده است.
ثالثاً، با دعاهای وداع مأثور، از این ولی نعمت خود که به واسطه ی او درهای فراوانی از رحمت و برکت الهی بر ما گشوده شد خداحافظی کنیم که از معروفترین این ادعیه، دعای امام سجاد(ع) در صحیفه است که با عباراتی سوزناک با این ماه عزیز خداحافظی می نمایند. حضرت در فقراتی از آن می فرمایند: «خداحافظ ای شهر الله الاکبر و ای عید اولیای خداوند و ای گرامی ترین همدم من در میان لحظات عمرم، خداحافظ ای ماهی که با حضورت مأنوس بودم و فراغ تو برایم بسیار درد آور است، و خداحافظ ای ماهی که برای مؤمنان چقدر هیبت داشتی و برای گنه کاران چقدر سنگین و طولانی جلوه نمودی...» تا پایان دعا که سراسر عرض حال عاشقان مناجات با محبوب در این ماه عزیز است.
بنال بلبل! اگر با مَنَت سَرِ یارى است که ما دو عاشق زاریم و کارِ ما، زارى است
در آن چمن، که نسیمى وزد زِ طُرّه ی دوست چه جاى دم زدنِ نافه هاى تاتارى است
بیار باده، که رنگین کنیم جامه ی دلق که مستِ جامِ غروریم و نام، هشیارى است
نبسته اند دَرِ توبه، حالیا برخیز که توبه ی وقتِ گُل از عاشقى، ز بیکارى است
رابعاً، مرحوم سید در اقبال با اشک و سوز توصیه می کند که در عصر روز آخر ماه صیام چه خوب است که سالکین به مکان خلوتی بروند و مانند مصیبت زدگان بر خاک بنشینند و به افق خورشید که خبر از آخرین لحظات غروب این میهمان عزیز می دهد بنگرند و به محاسبه ی خود در این ماه گرانقدر بپردازند، که چگونه به برکت این میهمان، در بارگاه ضیافت الهی بار داده شدند و چگونه اکنون خارج می شوند و آیا قدر این نعمت را پاس داشته اند؟
خامساً، در پایان روز نیز که لحظه ی بسته شدن نامه ی اعمال در ماه مبارک است، در اضطراب و تشویش باشد که چگونه اعمال او به محضر امام عصر(عج) عرضه می شود، و با اشک و سوز دست توسل به محضر مبارکش بلند کند تا بلکه نواقص او را با رأفت و رحمت در پیشگاه حق جبران نمایند و اعمال او را بدون کاستی به محضر پروردگار عرضه کنند و طومار او جزو روزه داران حقیقی بسته شود. و لذا جمال السالکین در مراقبات توصیه می نمایند که بهتر است در هنگام غروب آفتابِ روز آخر ماه صیام تا هنگام مغرب در سجده باشد و اذکار استغفاری را زمزمه کند تا ماه رمضان او با سجده و شکم گرسنه که بهترین حالات عبد است خاتمه یابد[1] و در این حال به عید اعظم الهی وارد شود تا در خانه ی کرم و جلالت حضرتش بار یابد. سالک در این لحظات از محضر مبارک ولی عصر(عج) تقاضا کند که اعمال او را به امانت بپذیرند و هم ایشان به درگاه حق عرضه نمایند تا نواقص آن به کرم مولایمان جبران شود.
سادساً، به یاد کلام رسول خدا(ص) بیفتد که در شب اول این ماه عزیز فرمود : خداوند نیامرزد کسی را که از ماه رمضان خارج شود و هنوز در نامه ی عمل او گناهی ثبت است و مورد مغفرت الهی واقع نشده است.[2] و انسان در این حال مضطربانه آیه ی <أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ>[3] را بخواند و بر سوء حال خود بگرید و از خداوند طلب رفع سوء نماید.
مى زنم هر نفس از دست فراقت فریاد آه اگر ناله زارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله و فریاد و فغان کز فراق تو چنانم که بد اندیش تو باد
روز و شب غصه و خون می خورم و چون نخورم چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی اى بسا چشمه ی خونین که دل از دیده گشاد
از بُن هر مژه صد قطره ی خون بیش چکد چون برآرد دلم از دست فراقت فریاد
سابعاً، در شب آخر تأسی به امام سجاد(ع) نماید و مظالم عِرضی و مالی عباد را ببخشد و به درگاه پروردگار عرضه بدارد: «بار الها، من از همه ی مظالم بندگانت که بر عهده ی آنان بود گذشتم، تو نیز کریمانه از مظالم بی شمار من بگذر.» و در این امر آنچنان مُصرّ و مطمئن باشد که جواب مثبت را از خداوند رئوف بگیرد. و علامت قبولی اعمال ظهور صفات متقین و خاشعین در ظاهر و باطن او است؛ چنانکه بعدا به آن اشاره خواهد شد.
شب و روز عید فطر
«عید» در لغت به معنای بازگشت بعد از انصراف است[4] و اصطلاحاً به ایامی گفته می شود که مولایی به رعایای خود بار عام می دهد؛ زیرا پادشاهان در سایر اوقات همه کس را نمی پذیرفتند و اگر به کسی صله ای می دادند، در مقابل عملی بود. ولی ایشان در ایام عید اولاً همه کس را می پذیرفتند و ثانیاً صله های آنان در حد کرمشان بود و نه عمل رعیّت. نکته ی دیگر آنکه در ایام عید، دوستان به ملاقات مولای خود مشرّف می شدند و نه دشمنان. بر این اساس، باید ببینیم که در عید فطر که از جمله ی اعاظم اعیاد امت اسلام است، چگونه به بارگاه مولایمان وارد می شویم و توجه داشته باشیم که این روز نه تنها روز اخذ مزد است، بلکه روز اخذ جوایز است.[5] و در نظر داشته باشیم که به فرموده ی خداوند، او خود جایزه ی روزه داران خاصّ است،[6] پس به کمتر از آن قانع نباشیم.
طبق روایات، شب عید سعید فطر در ارزش و عظمت کمتر از شب قدر نیست[7] و باید مانند شب های قدر به عبادت و نماز سپری شود. عمده ی دستورات این شب عزیز در کتب ادعیه ذکر شده. عمده ی دستورات شب عید فطر استغفاری است تا اگر هنوز چیزی از کدورت ها باقی مانده است، به برکت بار عام الهی در این شب برداشته شود.
مرحوم سید در اقبال به نکاتی درباره ی اعمال روز عید اشاره می نمایند که اولین آن نمره دادن سالک به خود است که امروز در کدامین مقام و مرتبه در میان میهمانان مولا قرار دارد و از مولای خود انتظار کدامین جایزه را دارد؛ زیرا هرچند عید فطر بار عام الهی است و همه ی روزه داران میهمان کرم پروردگار خود هستند، ولی انواع جوایز به مراتب معرفت میهمانان است؛ چنانکه وقتی بزرگی را به میهمانی پادشاهی دعوت می کنند، همه ی همراهان او -حتی اسب و استرش- را نیز اکرام می نمایند، ولی اکرام هر کس در خور مقام او است.
جمال السالکین در المراقبات خود ملاکی در تعیین مرتبه ی قبولی روزه و تعیین جایگاه خود در میان میهمانان مولی در عید فطر بیان می فرمایند: اگر ایمان و کرائم اخلاق دو روی یک حقیقتند که اولی بر دل می نشیند و دومی در اخلاق و رفتار آشکار می گردد، بنابراین بارزترین علامت مرتبه ی قبولی روزه و تعیین جایگاه خود در میان اهل معرفت و خواص از میهمانان الهی، مرتبه ی اتصاف به کرائم اخلاق است.
امام صادق(ع) مکارم اخلاق را در ده صفت[8] خلاصه نمودند که عبارت است از: «الْیَقِینَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّکْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَیْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ.» و سالک در روز عید باید محاسبه نماید که در این صفات نسبت به قبل از ماه صیام و ورود به میهمانی پروردگار چقدر پیشرفت داشته است، بدین ترتیب مقام خود را در میان صائمین بشناسد و استغفاری با معرفت به درگاه الهی داشته باشد.
مطلب دوم طریقه ی پرداخت زکات فطره است که هرچند بر عهده ی سرپرست خانواده است، ولی بنا بر آنکه صدقه به هر دستی بگردد انفاق مستقل محسوب می شود، بهتر است در رساندن صدقات و زکات فطره به اهل آن فعال بود که واسطه ی خیر مانند صاحب خیر است.
مطلب پایانی آنکه هرچند در میان اعیاد، عید فطر روز جایزه و نشاط است، ولی مؤمن در اعماق دل خود غمی کهن دارد و بنا بر توصیه ی سید نباید چندان خوش بگذراند؛ زیرا اولاً نمی داند که نامه ی عمل او در زمره ی کدامین روزه داران به محضر مولایش عرضه می گردد، و ثانیاً به خاطر داشته باشد که به برکت ماه صیام و در غل و زنجیر بودن شیاطین و ضیافت مولای رحیم و ودود خود، یک ماهی در امن و آسایش و انس با محبوب گذشت و از فردا، اوست و حملات شیاطین و ابالسه؛ تا چگونه بتواند از عهده ی جنگ با آنان برآید و بر تسویلات نفس اماره فائق شود. و لذا بهتر است که سالک مغموم از تنهایی خود و مکاید شیطان باشد و به یاد غربت خود از امام زمانش(عج) باشد، که در چنین روزی می باید به امامت مولای خود نماز عید می کرد، ولی از رؤیت جمالش و بهره مندی از برکات وجودش محروم است و چه غصه ای بالاتر از غریبی و غربت یتیمی و بی سرپناهی...
سینه ام ز آتش دل، در غم جانانه بسوخت آتشى بود در این خانه، که کاشانه بسوخت
تنم از واسطه ی دورىِ دلبر بگداخت جانم از آتش هجرِ رُخ جانانه بسوخت
هر که زنجیر سر زلفِ گره گیر تو دید شد پریشان و دلش بر منِ دیوانه بسوخت
سوز دل بین، که ز بس آتش و اشکم، دل شمع دوش بر من، ز سَرِ مِهْر، چو پروانه بسوخت
چون پیاله، دلم از توبه که کردم بشکست چون صُراحى، جگرم بى مى و پیمانه بسوخت
ماجرا کم کن و بازآ، که مرا مَردُمِ چشم خرقه از سر به در آورد و به شکرانه بسوخت
آشنایان، نه غریب است، که دلسوز منند چون من از خویش برفتم، دلِ بیگانه بسوخت
خرقه زهد مرا، آبِ خرابات ببرد خانه عقل مرا، آتش خُم خانه بسوخت
تَرک افسانه بگو حافظ و مى نوش دمی که نخفتیم شب و شمع به افسانه بسوخت
و چه بهتر که لحظاتی را با خود خلوت کند و با مولای خود زمزمه ای داشته باشد.
اى آفتاب سوزان! مى سوزد اندرونم یک ساعتم بگنجان، در سایه ی عنایت
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود از گوشه اى برون آى، اى کوکب هدایت!
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان! وین راه بى نهایت!