بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ [1]
معارف دین مطابق تقسیم مشهور به سه قسم تقسیم میشود: احکام، اخلاق و اعتقادات. شاهد این تقسیم روایت شریفه رسول اکرم(ص) است که میفرماید: «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آیَةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»[2]. در این روایت علم منحصر در سه بخش است که به احکام و اخلاق و اعتقادات تفسیر شده است.[3] بر این اساس، گزارههای اخلاقیِ معارف دین، در کنار گزارههای اعتقادی قرار دارد و به عنوان بخشی از تعالیم دینی قلمداد میشود.
روح تعالیم ادیان توحیدی ـ اعم از اسلام و سایر ادیان توحیدی ـ کلمهی توحید است. توحید و اعتقاد به خداوند در همهی ادیان الهی جریان دارد. در همین رابطه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى وَ عیسى»[4] مطابق مضمون آیه شریفه، انبیای الهی و شرایع مقدس، حامل یک پیام مشترک بودند و آن هم خداشناسی و انس با کلمهی توحید است؛ اما تلقی و برداشت از توحید و تعمق در آن متفاوت است. به هر میزانی که فهم توحید عمیق شود، نگاه به مسأله نبوت و امامت و معاد تغییر میکند. همچنین تعمیق در فهم توحید در دستورات شریعت در اجرای زندگی مانند احکام عبادی و احکام اجتماعی و خصوصا در اخلاق و پایهگذاری مکتب اخلاقی تأثیر خود را نشان خواهد داد؛ از این رو مکاتب اخلاقی بر اساس تقلی و برداشتی که از توحید دارند، متفاوت و گوناگون شدهاند.
شناختی که از طریق برهان نظم یا سایر براهین فلسفی بدست آمد شناختی ناقص و به واسطهی مفاهیم است و محصول این شناخت، علم حصولی است که خداوند را دور و غیر محسوس معرفی میکند؛ اما باید نظام فکری به گونهای باشد که انسان از طریق علم حضوری و بدون واسطهی صور و مفاهیم ذهنی نظارهگر آفریدگار خود باشد. با مراجعه به فرهنگ قرآن درمییابیم که آنچه قرآن ارائه میکند، شناختی مبتنی بر همین معرفت و شناخت پروردگار است.
شناخت خداوند از طریق شناخت خود، شناختی بدون واسطهی صور و مفاهیم ذهنی و مبتنی بر علم حضوری و وجدانی است، شناختی که از طریق نفس انسان حاصل میشود، بدین ترتیب که نفس را متعلق و مرتبط با ذات پرورگار مییابد و خود را پرتوی از بارقهی الهی و متصل به حقیقت وجودی میبیند. با این رویکرد حضوری و وجدانی به توحید، ارتباط اخلاق و توحید، یک پیوند نظاممند و ناگسستنی با یکدیگر دارند. این رویکرد اخلاقی که ریشه در توحید دارد، «اخلاق توحیدی» نام دارد.
ارتباط وثیق اخلاق و توحید
در فرهنگ قرآن و سیره پیامبر گرامی اسلام ص ارتباط وثیقی میان اخلاق و توحید وجود دارد.
از یک سو مطابق روایت شریفهی «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[5] فلسفهی بعثت نبی مکرم اسلام ص اتمام و اکمال مکارم اخلاق است، به طوری که گویا پیامبران الهی پیش از ایشان مکارم اخلاق را تا حدی پیش بردند، اما به درجهی اتمام و تکمیل نرساندند و پیامبر اسلام ص مبعوث شدند تا کار ناتمام را تمام کرده و مکارم اخلاقی را به سرحد کمال برسانند. بر این اساس هدف از بعثت پیامبر گرامی اسلام ص ، اکمال اخلاق و اتمام مکارم اخلاقی است.
از سوی دیگر آنچه پیامبر گرامی اسلام ص همگان را به آن فرا میخواند و دعوت میفرمود «توحید» بود. ایشان از همان ابتدای بعثت با شعار توحید کار خود را آغاز کرد و توحید را مایهی فلاح و رستگاری معرفی کرد و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»[6].
همچنین در قرآن کریم آیات متعددی به توحید و پرستش خداوند دعوت میکند. برای مثال در این آیه اهل کتاب به توحید و پرستش خدای متعال به عنوان امر مشترک میان آنها و اسلام دعوت شدهاند: «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»[7]
همچنین در آیهای دیگر به قیام برای خداوند به صورت انفرادی یا اشتراکی دعوت شده است: «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ»[8]
همچنین آیه دیگری از قرآن کریم که رنگ خدا را بهترین رنگ معرفی میکند. در ادامۀ آیه، مقصود از رنگ روشن میشود که همان بندگی خداوند متعال است. این بندگی از سایر بندگیها- مانند بندگی دنیا و هوی و هوس- نیکوتر و بهتر است: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عابِدُون»[9]
همچنین در قرآن کریم سخن حضرت ابراهیم7 نقل شده است که نماز و مناسک عبادی و تمام زندگی و مرگ خود را برای خداوند متعال می داند: «قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ».[10]
تمام آیات یاد شده، از خداوند و توحید سخن گفته و به قیام برای خداوند دعوت میکند؛ اما سؤالی که به ذهن خطور میکند آنکه با وجود دعوت به توحید در این آیات، چرا پیامبر اکرم9فلسفهی بعثت خود را اتمام مکارم اخلاق بیان فرمود؟
از کنار هم قرار دادن آیات یاد شده و کلام حضرت پیامبر اکر(ص) («إنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ») به این نتیجه میرسیم که گویا ایشان میخواستند بفرمایند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَعالیَ التُوحید» به این معنی که بعثت پیامبر اکرم(ص) به این دلیل است که انسانها را به عالیترین درجهی توحید و عالیترین درجهی اخلاص[11] برساند؛ چرا که سطح فکر امت پیامبر ص عالیترین سطح فکر در میان سایر امم است؛ به همین جهت عالیترین آیات قرآن درباره توحید ـ همچون آیات اول سوره مبارکه حدید و سوره مبارکه توحید و آیات آخر سوره مبارکه حشرـ برای امت پیامبر(ص) نازل شده است.[12]
با چنین تفکری میتوان رابطه تنگاتنگ و پیوند عمیق، میان اخلاق و توحید برقرار ساخت.
شواهد نقلی
شواهد بسیاری در آیات و روایات برای وجود پیوند محکم میان اخلاق و اعتقادات وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
آیات
آیات متعددی از قرآن کریم وجود دارد که مباحث اخلاقی را به گونهای در کنار مسائل اعتقادی و توحیدی قرار داده است که از اتحاد و پیوستگی میان آنها خبر میدهد. برای مثال قرار دادن تعظیم شعائر از نشانههای ایمان در این آیه: «ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوب»[13] در این آیه مراد شعائر الهی حج و نماز جمعه است و دلالت دارد بر آنکه «تعظیم شعائر الهی» که از امور اخلاقی است، نشانهی کامل بودن ایمان قلمداد شده است. این بدان معنا است که اعتقاد و ایمان به خداوند، باید در عملی مانند: تعظیم حج و نماز جمعه، متبلور و متجلی شود.
آیهی دیگری که شاهد بر ارتباط وثیق میان اخلاق و توحید است عبارت است از: «وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ»[14] فقرهی اول این آیه به سبب عبارت «لا تَعْتَدُوا» دلالت دارد بر اینکه اسیرانی که در جنگها به دست مجاهدین اسلام میافتند، نباید مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار گیرند، فقره دوم آیه بلافاصله پس از این عبارت آمده و میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ» یعنی خداوند انسانهای متجاوز را دوست ندارد. در این موارد ذیل آیه دلیل بر صدر آیه است؛ یعنی علت نهی از تجاوز و آزار اسیران، دوست نداشتن خداوند و عدم محبوبیت تجاوزگران نزد خداوند است.
روایات
در میان روایات شواهد بسیاری برای ارتباط میان اخلاق و اعتقادات وجود دارد.
شاهد اول بخشی از یک روایت طولانی است و تصریح میکند که ایمان باید در عمل و رفتار نمایان شود. ابوعمرو زبیری به امام صادق7 عرض میکند: «قُلْتُ لَهُ أَیُّهَا الْعَالِمُ أَخْبِرْنِی أَیُّ الْأَعْمَالِ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ قَالَ مَا لَا یَقْبَلُ اللَّهُ شَیْئاً إِلَّا بِهِ قُلْتُ وَ مَا هُوَ قَال الْإِیمَانُ بِاللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ أَعْلَى الْأَعْمَالِ دَرَجَةً وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً وَ أَسْنَاهَا حَظّاً قَالَ قُلْتُ أَ لَا تُخْبِرُنِی عَنِ الْإِیمَانِ أَ قَوْلٌ هُوَ وَ عَمَلٌ أَمْ قَوْلٌ بِلَا عَمَلٍ فَقَالَ الْإِیمَانُ عَمَلٌ کُلُّهُ وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِکَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ بَیَّنَ فِی کِتَابِهِ وَاضِحٍ نُورُه ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ، یَشْهَدُ لَهُ بِهِ الْکِتَابُ، وَ یَدْعُوهُ إِلَیْهِ»[15]
این روایت پس از شهادت امیر المؤمنین ع و صلح امام حسن ع و روی کار آمدن بنی امیه صادر شده است. فضای فکری که در آن زمان بر اندیشههای مردم سایه افکنده بود، فضای تفکر رجائی و امیدبخشیهای واهی بوده است. مطابق این تفکر صرف ایمان به خداوند و بهشت و جهنم برای نجات از عذاب کافی است و شخص معتقد به آن از اهل بهشت است. چنین شخصی حتی در صورت ارتکاب گناهان و جنایات مختلف، همچنان اهل بهشت است؛ زیرا آتش جهنم بر کسی که مؤمن و معتقد باشد، حرام است. اهل بیت(ع) به شدت با این طرز تفکر مقابله میکردند و همگان را از این تفکر بر حذر میداشتند. با تعابیر عجیبی لعن میکردند
روایت یاد شده هم در چنین فضای فکری صادر شده است؛ زیرا وقتی که ابوعمرو در خصوص همراهی عمل با ایمان یا عدم همراهی آنها سؤال میکند، امام صادق ع در پاسخ- وقتی او را متأثر از این فضا میبیند، برای مقابله با این تفکر- هر گونه جدایی میان ایمان و عمل را نفی کرده و پیوستگی و اتحاد، میان آن دو برقرار میسازد.
در این روایت ابتدا راوی از با فضلیتترین عملها، سؤال میکند و امام صادق ع در پاسخ میفرماید: عملی که بدونِ آن، هیچ عمل دیگری قبول نمیشود. پس از آن راوی از این عمل سؤال میپرسد و ایشان ع پاسخ میدهد: این عمل ایمان است. پس از آن راوی، جواب امام را با اندیشههای خود ناسازگار میبیند و نمیداند که ایمان چطور میتواند از سنخ عمل باشد به همین دلیل در ادامه با تعجب میپرسد: آیا ایمان، اعتقادِ تنها است یا اعتقاد به علاوه عمل است؟ امام صادق(ع) نیز برای مقابله با این طرز تفکر میفرماید: ایمان، سرتاسر عمل است. به این معنی که روح ایمان در اعضای مختلف جوارح و جوانح انسان، متناسب با همان عضو نمایان میشود و به عرصهی عمل درمیآید.
بنابراین از روایت یاد شده به خوبی میتوان نتیجه گرفت که اخلاق از جنس عمل است و با اعتقادات، در هم تنیده و متحد است. پس اعتقاد بدون اخلاق و اخلاق بدون اعتقاد، قابل قبول نیست.
مطابق فرمایش علامه، قرآن کریم روشی در باب اخلاق ارائه میکند که مطابق آنچه به دست ما رسیده است، این روش در هیچ یک از کتب آسمانی گذشته و آموزشهای پیامبران و حکمای الهی نیامده است و تنها به قرآن کریم اختصاص دارد. این روش عبارت است از آنکه انسان به سبب به کارگیری علوم و معارف الهی، به گونهای تربیت شود که هم از لحاظ اخلاق و رفتار و هم از لحاظ علم و آگاهی، در نفس انسان، پایه و تکیهگاهی برای رذائل اخلاقی باقی نماند تا بدین وسیله بنیان رذائل اخلاقی فرو ریخته و ریشهی آنها نابود شود.
علامه در ادامه توضیح مختصری در خصوص این روش ارائه میکند، با این بیان که انسان با انجام هر فعلی که به واسطهی آن، غیر خدا اراده میشود، هدف خاصی از آن دارد، ممکن است به دنبال عزت و آبرویی است که بدان وسیله حاصل میشود؛ یا به دنبال قوت و قدرتی است که از این طریق به آن دست پیدا کند؛ یا اهداف دیگری مشابه این موارد. در حالی که خداوند متعال میفرماید: «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»[16] و «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً»[17] با این بیان روشن است که عزت و قوت تنها نزد خداوند است و اختصاص به او دارد.
در مسلک اخلاقی مبتنی بر توحید، افراد باید به گونهای تربیت شوند که همه صفات بشری آنها رنگ توحید بگیرد و مصداق آیه «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً»[18] قرار گیرند. وقتی کسی رنگ توحید گرفت، همهی کارهایش اخلاقی میشود چون توحید یعنی اخلاق؛
انسان موحد، همسر و فرزندان و اموالش را دوست دارد، اما این دوست داشتن، در طول دوست داشتن خداوند است، نه اینکه جدا از دوست داشتن خداوند باشد و در عرض آن قرار گیرد.
پس در مسلک اخلاقی توحیدی، انسان با قرار گرفتن در یک سیستم تربیتی، آرام آرام صفات برخاسته از نفس امارهاش را از خود جدا کرده و به صفات ربانی آراسته میشود؛ رفتارها و صفاتِ چنین انسانی، جلوهی توحید خواهد شد. تمام جوانب چنین انسانی، درون و بیرون، اول و آخر، ظاهر و باطن چنین شخصی، جلوهی حق تعالی خواهد بود. سرانجام هر کاری از او سر بزند همان کاری است که خدا میخواهد. قدرت و عزت و هیبت او، جلوه خدایی پیدا میکند و همه افعال چنین انسانی، فعلِ اخلاقی خواهد شد.
در روایات اخلاقی روایات زیادی داریم. که مثلا پیغمبر اکرم(ص) با امیرالمومنین(ع) صحبت کردند. امیرالمومنین با سلمان صحبت کردند. پیغمبر اکرم با اباذر صحبت کردند. جلد ۴۳ بحار را نگاه کنید. که باب مسائل اخلاقی بحار است تمام روایات اخلاقی در آن جمع آوری شده از جمله این مکالمات اولیایی الهی با سایر اولیا یا با اصحاب جمع آوری شد اما هیچ گونه روایات در آن نبوده که معلم یعنی گوینده خداوند باشد و شنونده پیغمبر یعنی اشرف مخلوقات و در مقامی که در آن هیچ ملکی حتی جبرئیل هم حضور نداشت.
فضا پاکیزه ترین فضا، گوینده در مقامیاست به اصطلاح سیر و سلوک. باصطلاح میخواهد بگوید یا رسول الله اگر خودت میخواهی این مسیر را طی کنی بدان که این مسیر این گونه باید طی شود و اگر از امت تو هم کسی میخواهد این مسیر را طی کند باید این گونه این مسیر را بیاید. و لذا حدیث معراج حدیثی است که شما در سرتاسر آن یک کلمه از جهنم، از درکات جهنم حتی از عالم برزخ حتی از بهشت متوسطین اصلا هیچ صحبتی نشده است. تماماً در مقامات اولیاء سرشت اولیاء مقام رضوان الهی مقامات مخلصین، مکالمات پروردگار با مقامات مخلصین، مخلصین با مخلصین همه آن این بحث ها است. لذا این روایت در میان علمای ما یک برجستگی خاصی داشته و در جلسات اخلاقی مرحوم علامه که مسلم و حدس بر این است در جلسات اخلاقی این طایفه ولو که عنوان نمیکردند جزء احادیثی بوده که مباحثه می شده است.
و این حدیث با عنایت به این مطالب گفته می شود.
- این روایت هم ذکر هدف است هم ذکر طریق یعنی هم بیان میکند که اگر کسی این مسیر را برود آثار آن مسیر چیست و هم بیان میکند برای اینکه ما به آن مسیر برسیم از چه روشی باید استفاده کنیم
- معانی این روایت به صورت سوالاتی است که پیغمبر اکرم از پروردگار فرمود و پاسخهایی است که پروردگار به پیغمبر اکرم عرض میکند. خوب میگوید حسن السوال نصف الجواب یعنی خوب سوال کردن نصف جواب است. شما ببینید وقتی پیغمبر اکرم از پروردگار سوال میکند با نگاه خود که سوال نمیکند. چون خودش در مقام مخلصین بود که سوال کرد. او با توجه به اینکه اگر امتش بخواهد این مسیر را برود به چه مشکلاتی برخورد میکند، با توجه به آن مشکلات پیغمبر اکرم سوال کرد.
حدیث معراج سر تا سر تبیان طریقهی کشف حجاب از توحید ولی در درون فطرت انسان است لذا شما میبینید در سر تا سر حدیث سیر به سوی توحید را از درون انسان بیان میکند.
مرحوم علامه یک تعبیر خیلی لطیف دارد: «ظهور توحید از درون دل بر جوارح، اخلاق میشود.»
سیر و سلوک در حدیث معراج
سلوک حرکتی است از خود حیوانی به خود الهی، و از نفس اماره به نفس مطمئنة، و از خودی به بیخودی، و از انانیت به هوهویت؛ و اگر در سلوکهای دیگر، مبدأ و منتها و مسیر سه حقیقت جدای از یکدیگرند، در سلوک نفسانی، هر سه جلوههای ظهور و بطون یک حقیقتند؛ که سالک از مرتبهی ظاهر خود، به فطرت و باطن خود، به مدد فرامین الهی و دستورات دینی، سیر میکند.
در این نگاه، اخلاق نظری یعنی آشنایی با یک سلسله دستورات شرعی، که سالک در مکتب قرآن و عترت میآموزد؛ و اخلاق عملی بهکار بستن آنها در زندگی است. ولی نورانیت عمل هنگامی ظاهر میشود که سالک با اصلاح نیت و اخلاص در عمل، مداومت در تخلق به اخلاق الهی داشته باشد، و با استقامت در تهذیب نفس، حجابهای ظلمانی را از دل بزداید، و فطرت الهی خود را از زنگار گناهان و کدورت تعلقها پاک نماید «کَلَّا بَلْ رانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُون».[1]
بنا بر این، حقیقت اخلاق الهی در چنین جهانبینی، رجوع به فطرت توحیدی به مدد دستورات دینی، و در نتیجه گسترهی نور توحید بر اعمال و نیات انسان در همهی امور زندگی است «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».[2] و این سیر، با دو بال علم و عمل، سالک را درجه به درجه و مرتبه به مرتبه بالا و بالاتر می برد، تا در مقام مخلَصین، ظاهر و باطن عالم و درون و برون خویش را سراسر آیات آفاقی و انفسیِ حق میبیند؛ که به نور او ظاهر و در نور او غایبند؛ و آغاز و انجام عالم، از او و به اوست «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ».[3]
دربارهی حدیث معراج
حدیث معراج عصاره ی مکالمات پروردگار با محبوب خود و در حرم سر الإسراء لیلة المعراج با خطابات انس «یا احمد، یا احمد» است. در این حدیث، شاگردْ اول مدرسهی عشق، کوتاه ترین و متقن ترین راه سلوک به سوی محبوب را مستقیماً از پروردگار می آموزد و از عقبات ظرایف و لطایف طریق قرب حق سؤال می کند و پاسخ آن را برای امت خود هدیه می آورد. و به تعبیر استاد سعادت پرور(ره) در مقدمه ی کتاب سرالإسراء، روایت معراج، بیان مدارج سلوک انسان در مَدرَس مدرسه ی عشق است که معلم آن حقیقت عالم و محبوب کل، و شاگرد آن قلب دایره ی امکان و اشرف کائنات و خلیفةالرحمان، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی(ص) است.
ویژگی این حدیث برای سالکین، که آن را نسبت به سایر روایات اخلاقی ممتاز می نماید، بیان تفصیلی مقامات مقرّبین و مخلَصین درگاه احدیت از یک سو است؛ و به همین دلیل در سراسر حدیث سخنی از جهنم و درکات آن وجود ندارد و همه جا سخن از مراتب اولیا و صدیقین و شهدا در مشهد عشق است؛
و از سوی دیگر، طریق سلوک، این راه پر خطر، و عقبات آن بیان شده؛ و لذا مورد عنایت مشایخ این طریق قرار گرفته و استاد علامه ی طباطبایی(ره) و نیز استاد سعادت پرور(ره)، در جلسات اخلاقی خود آن را می خواندند و توضیح می دادند. (برگرفته از کتاب سرالإسراء، سخن ناشر.)
درباره کتاب «سر الإسراء«
کتاب «سر الاسراء»،[4] تألیف حجةالحق، مرحوم آیت الله حاج شیخ علی سعادت پرور (تهرانی) است که به حق عمری را در شرح آن گذراند و بلکه عمر خود را در عمل بر طبق آن سپری کرد.
استاد خود در معرفی کتاب «سر الإسراء» مینویسد:
«روش ما در این کتاب آن است که ابتدا بخشی از حدیث را که با عبارت «یا احمد» آغاز شده تا آخر ذکر می کنیم، سپس جملات همان قسمت را آورده و در ذیل آن آیات و روایات مناسب متن و توضیح دهنده ی کلمات آن را می آوریم و ادعیه ای را که از پیامبر و اهل بیت(ع) رسیده است اضافه میکنیم.
اگر خواننده ی محترم با دیده ی بصیرت و دقت به آنچه در ذیل هر قسمت ذکر کردهایم بنگرد، در مییابد که هر یک از آیات و روایات، جهتی از جهات بحث و گوشهای از مراد و منظور حدیث را روشن میسازد؛ و بلکه در بسیاری از موارد آیات و روایاتی ذکر شده است که جهت مخالف بحث و آفات سلوک را نیز بیان می نماید.
به عنوان نمونه، در بحث از یاد خدا و مدح حضرت حق، تنها به بیان آنچه معنی و فضیلت ذکر را روشن میکند اکتفا نشده است، بلکه آیات و روایاتی که غفلت و بیخبری و مذمّت غافلان و بی خبران را یادآور می شود نیز آورده شده است؛ و از همین رو از لابلای آیات و روایات بسیار، آنچه را خود به خود روشنگر معنی حدیث است برگزیدهایم و از توضیح و تفصیل در اینکه هر آیه و روایت به کدام جهت از جهات حدیث مربوط میشود خودداری نموده ایم؛ و برای پرهیز از طولانی و خسته کننده شدن مطلب، دقّت و توجّه را به خواننده ی محترم واگذار کردهایم.
در پایان هر بخش، بیانات مختصری ایراد شده که متن حدیث و آیات و روایاتی را که در ذیل آن آمده است روشن کرده و توضیح میدهد.» (برگرفته از مقدمهی کتاب)
درباره ی جلسات شرح حدیث معراج
چنانکه اشاره شد، حدیث معراج لبّ اللباب طریق سیر انسان به کمال مقام قرب الهی است؛ و هرچند حدیثی قدسی است، ولی طور آن به گونه ایست که از جهات گوناگون با سایر کلمات اولیای الهی متفاوت است؛ و لذا چگونگی تفسیر و تبیین آن نیز با سایر احادیث تفاوت می کند. همین امر باعث شده که جلسات شرح حدیث معراج با سایر جلسات اخلاقی تفاوت هایی داشته باشد که به اختصار به آنها اشاره می کنیم:
استاد سعادت پرور(ره) خود از دست پروردگان اخلاقی مرحوم «علامهی طباطبایی(ره)» بود؛ و در سیر و سلوک بر طریق مکتب اخلاقی مرحوم «مولی حسینقلی همدانی(ره)» دستی گسترده داشت؛ و به واسطه ی بیش از 30 سال شاگردی و همنشینی با استاد علامهی طباطبایی(ره)، از جزئیات و لطایف طریق سلوک آگاه بود. از همین رو، ایشان طی مباحث مختلف حدیث معراج، به صورتی رمزگونه، اشاراتی به اسرار سلوک و راز و رمز آن نموده است و لذا کتاب «سر الإسراء» نه فقط شرح حدیث معراج و یا موسوعه ای در اخلاق نظری است، بلکه کتاب جامعی در اخلاق عملی و طریق سلوک الی الله بر اساس کتاب الهی، سنت نبوی(ص) و ائمه ی اطهار(ع) است.
همان طور که استاد در مقدمه ی کتاب «سر الإسراء» اشاره نموده اند، روش ایشان در شرح حدیث، تنها ذکر گزیده ی آیات و روایات مربوط به متن با بیانی مختصر در پایان هر فصل است و تفسیر و توضیح آیات و روایات را بر عهده ی خوانندگان گذارده اند. همین امر کار را برای خوانندگانی که با این روش آشنایی ندارند سخت نموده است؛ چرا که نکات حدیث معراج عمدتاً دستورات عملی و رمزگونه است.
در طی فرازهای متنوع حدیث معراج، گاه ملاحظه می کنیم که یک موضوع چندین بار طرح شده است. این تکرار، بیانگر اهمیت آن مطلب در میان مباحث اخلاقی است؛ اما استاد فیاض بخش در سلسله ی دروس شرح حدیث معراج، به تبع کتاب، یک مبحث را به طور جامع در یکی از فصل های مربوطه توضیح داده و در بخش های دیگر گذری اشاره وار به آن نموده اند. در نتیجه مخاطب می تواند به صورت جامع یک موضوع اخلاقی را، علی رغم گستردگی آن در متن حدیث، ذیل یک عنوان و در یک فصل بررسی کند.
استاد محمدتقی فیاض بخش، که خود سالها کتاب سرالإسراء را مستقیماً از محضر مرحوم استاد سعادت پرور(ره) تلمذ کردهاند، در جلسات اخلاقی خود شرح مبسوطی پیرامون حدیث معراج بر اساس دروس کتاب سر الإسراء بیان فرموده اند که به حق موسوعه ی جامعی در اخلاق عملی بر مبنای حدیث معراج است.
ایشان در ضمن درس های شرح حدیث معراج، مطالب حدیث و نیز توضیحات مرحوم سعادت پرور را در دو سطح عام و خاص، از ساده به مشکل و به صورت عقلی و نقلی و برهانی و قرآنی و روایی بیان نموده اند. تبویب و چینش مباحث در بیان ایشان به گونه ایست که به خوبی نکات و ظرایف حدیث و نیز بیانات استاد سعادت پرور(ره) را روشن می نماید و نظم منطقی و برهانی به مباحث اخلاق عملی بر مبنای «معرفت النفس» می بخشد.
این جلسات از ابتدای سال ۱۳۸۵ آغاز گردید و به همت استاد فیاض بخش همچنان ادامه دارد. در کتاب سرّ الإسراء، متن حدیث معراج به ۳۸ فصل و ۲۷۳ فراز تقسیم شده است(فهرست موضوعی کتاب سرالإسراء). استاد تا کنون موفق به شرح و توضیح فرازهای ۱ تا ۱۰۶ (اواخر فصل ۱۶) شده اند و امیدواریم خداوند توفیق ادامه ی این راه را به ایشان عنایت فرماید و تشنه کامان معارف توحیدی را هر چه بیشتر از این چشمه ی جوشان بهره مند گرداند.
مطالب مرتبط:
متن حدیث شریف معراج
معرفی حدیث شریف معراج و جلسات شرح آن از لسان استاد فیاض بخش
فهرست موضوعی جلسات شرح حدیث معراج بر اساس کتاب سرالإسراء
مقدمه کتاب سرالإسراء (آیت الله سعادت پرور)
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم... - مقدمه کتاب سرالإسراء (استاد فیاض بخش - سخن ناشر)